بایگانی اخبار

با توجه به اين كه امام معصوم داراى علم لَدُنّى است، آيا نيازمند استنباط احكام شرعى از آيات قرآن است؟ و يا اين كه بر اساس علم لدنى كه دارد علم به احكام شريعت به او عنايت مى شود؟ اگر جواب منفى است، وجه نياز امام معصوم به قرآن در چيست؟

در بسيارى از دروس و مباحث خود اشاره نموديم (برخى از اين مباحث و دروس در دو كتاب «علم الإمام» و «الراسخون في العلم» به چاپ رسيده است) كه قرآن كريم داراى مراتب معرفتى والا و متعددى است، و بالاترين اين مراتب، «ام الكتاب»، «الكتاب المكنون»، «اللوح المحفوظ» و «الكتاب المبين» ناميده شده، كه اين تعدد نامگذاری ها بر يک نکته دلالت دارد و آن اين كه اين مرتبه والا تداعى كننده و ترسيم كننده مقام «مفاتح الغيب» و يا مقام «الخزائن الإلهية» است، و در مباحث و دروس ياد شده به مجموعه اى از ويژگی های اين مقام شريف اشاره كرديم، و ثابت نموديم كه امام معصوم به اين مقام معرفتی قرآن نایل گشته است.

از سوی ديگر اين مباحث، وجود دو مرحله در احكام تشریعی را جلوه گر نمود، يكی مرحله وضع و اعتبار – كه در علم اصول فقه، مرحله ثبوت ناميده می شود – و دوم مرحله ابراز و اعلام آن وضع – كه در علم اصول فقه، مرحله اثبات نام نهاده شده است – . علم امام شامل مرحله اول می شود كه مهمترين مرحله در تشريع احكام است، چرا که فلسفه و ملاک های تشریع در آن بيان می شود. با در نظر گرفتن تمامی جوانب آشکار می گردد كه علم امام به احكام شرعی نتيجه مرتبه و مقام معرفتی والايی است كه او و قرآن به يک اندازه از آن بهره مندند؛ لذا امام قادر به تشريع و وضع احكام و قوانين الهی است. امتياز دیگری كه امام نسبت به قرآن دارد، «ناطقیت» در برابر «صامتیت» است.

لذا قرآن یک منبع معرفتی اساسی و مهم بشمار می رود، كما اين كه حاوی حقايق بزرگ و عظيم وجودی است، اما در هر صورت متنی است كه نياز به قاری و مفسر دارد كه آن را تفسير نمايد، با او محاوره كند و از او سوال نمايد، تا بتواند آن را به ميدان افكار و معانی در اجتماع انسانی وارد نمايد.

به عبارت ديگر اين كتاب مقدس به خودی خود قدرت تاثيرگذاری را در وجود به ما هو موجود ندارد، بلكه به واسطه يک واسطه موثرِ مُدرک كه واقعيت ها و مراتب آن را به خوبی می شناسد، استفاده می شود. و اين مساله با صامت بودن آن كاملاً تناسب و هم خوانی دارد، به گونه ای که در مجموعه ای از روايات از آن به عنوان قرآن صامت در مقابل قرآن ناطق كه اهل بيت (علیهم السلام) هستند ياد شده است. از امير المومنين (عليه السلام) روايت است كه فرمودند: «ذلک الکتاب الصامت – أی القرآن – و أنا القرآن الناطق» (آن كتاب صامت است – یعنی قرآن – و من قرآن ناطقم). و آن چه از ناطق بودن متوجه می شويم، فاعل بودن و موثر بودن است، لذا آن بزرگواران (علیهم السلام) قرآن پويا و فعالی هستند كه به اذن پروردگار قدرت تاثيرگذاری را در خود دارند، و اين قدرت تاثير گذاری و وسعت و شدت آن، ايشان را از جهت «تشریع» و «تکوین» و «حاكميت» منبع و مصدر اول نموده است، چرا كه در اين سه زمينه فعال و تاثير گذارند.

نكته بسيار دقيق ديگری كه در مورد صامتيت و ناطقيت قرآن و اهل بيت (علیهم السلام) وجود دارد اين است كه امتياز ديگری كه ناطق دارد آن است كه قدرت پاسخ گويی به تمام سوالات بشر و غير بشر در لوح وجود را دارد، اما صامت این ویژگی را ندارد.

اين بدان معناست كه نقش قرآن كريم در زمينه های مذكور – تشریع، تکوین و حاکمیت – اجمالی است، اما امام (عليه السلام) وظيفه تفصيل و شرح را ادا می نمايد.

با توجه به آن چه بيان شد، پاسخ شما به صورت كلی ارائه شد، هر چند كه بسياری از مقدمات مطرح شده، توضيحات بيشتر و عمیق تری را می طلبد، كه می توانيد شرح آن را در دو كتاب مذكور و نيز مباحث ديگرمان جستجو نمایید.

  • ویدیوهای ویژه