بایگانی مقالات

  • اقسام و روش های فهم دین، از دیدگاه آیت الله حیدری (۴)

  • ادامه تبیین فرضیه دوم

    نقد روش اصولیون در مواجهه با قرآن
    یک مطلبی هم باید دربارۀ روش اصولیون خودمان عرض کنم و آن اینکه شیوۀ علمای اصول ما هم ذیل همین روش دوم قرار می گیرد، با این تفاوت که اخباری ها به عنوان یک مبنا، اعتبار قرآن را از اساس زیر سؤال می برند و رجوع مستقیم به آن و تلاش برای فهم قرآن بدون واسطه قرار دادن روایات را جایز نمی دانند، اما اصولیون اگرچه – بر خلاف اخباریون – از حیث نظری ظواهر قرآن را معتبر و حجّت می دانند و مراجعه به آن بدون استمداد از احادیث را ممکن و جایز می شمارند و باب بحث و نقد روی روایات را هم به روی خود گشوده می بینند، اما در عمل جز در مبحث تعادل و تراجیح – آنجا که بین دو روایت تعارض پیش می آید – رجوع به قرآن را به عنوان اولین و مهمترین معیار اخذ و طرد روایات، ضروری نمی دانند! یعنی اینطور نیست که از دیدگاه اصولیون، قبل از عمل به هر روایت، لازم باشد در ابتدا این احادیث به قرآن عرضه شوند و پس از ارزیابی آنها و بررسی اجتهادیِ تطابق یا عدم تطابقشان با قرآن، مورد پذیرش و عمل قرار گیرند.

    در علم اصول برای رفع تعارض روایات، ارجاع به قرآن به مثابۀ آخرین ملاک مطرح است نه اولین معیار! در کتاب های فقهی و اصولی ما در آغاز هر موضوع، اصلاً آیات قرآن مطرح نمی شوند تا ابتدا به نحو علمی و اجتهادی دربارۀ آنها بحث و تدقیق شود و کلیاتِ قرآنی مبحث مورد نظر روشن شود، بلکه مباحث فقهی ما با روایت شروع شده و با روایت هم ختم می شوند. از نظر ما این یک نوع «رجوع صوری» و حداقلی به قرآن است که در عمل تفاوت چندانی با روش اخباریون ندراد! چون در آثار فقهی و اصولیِ هیچیک از این دو گروه از علمای شیعه، آیات قرآن محوریت و اصالت ندارد و کار عمیق اجتهادی روی آنها صورت نمی گیرد. به عنوان یک نمونه میتوان روش ورود شیخ انصاری (رحمة الله علیه) به بحث «بیع» در کتاب «مکاسب» را مورد ملاحظه قرار داد.
    سؤالی که دربارۀ روش استنباطی شیخ اعظم مطرح می شود این است که آیا وی بحث مکاسب محرّمۀ خود را با آیات قرآنی و بحث اجتهادی پیرامون آنها شروع می کند یا اینکه در ابتدا برای ما روایت «تحف العقول» را می خواند؟! با اینکه خود این فقیه عظیم الشأن نیز به خوبی می داند سند آن هم ضعیف است! اما تبرّکاً بدان استناد می کند.

    استاد ما مرحوم آیت الله میرزاجواد آقا تبریزی (رضوان الله علیه) می فرمود: «اگر بنا به تبرّک هم بوده باشد، باید به آیات قرآن تمسّک میشد نه روایت ضعیف السند!».
    مگر ما معتقد نیستیم که اصل و ریشۀ تمام مباحث به نحو کلّی در قرآن آمده است؟ آیا خطوط کلّی «بیع» در قرآن مطرح شده یا نه؟ اگر مطرح شده، پس چرا شیخ انصاری (رحمة الله علیه) هیچ اشارهای به آنها نمی کند و عملیات اجتهادی و بررسی های دقیق و موشکافانۀ علمی خود را روی آیات قرآنی پیاده نمی کند و مستقیم می رود سراغ روایات؟! این شیوه چیزی نیست جز همان اعتقاد به اصل بودن روایات در شناخت مباحث دینی در عمل.
    به همین دلیل است که مسألۀ عرضۀ احادیث بر قرآن تنها در بحث تعارض ادلّه مطرح شده است؛ یعنی فقط هر جا که بین روایات تعارضی در گرفت، آنها را به قرآن عرضه کنیم؛ یعنی اینطور نیست که فقها و اصولیون ما در هر بحثی که می خواهند وارد شوند، اول آیات قرآنی مربوطه را طرح کنند و پیرامون آنها بحث علمی و اجتهادی کنند و سپس سراغ روایات بروند، و وقتی هم که قرار شد از احادیث استفاده کنند، قبل از عمل به آنها میزان تطابقشان با قرآن را بسنجند و فقط در صورت همسو بودن با محتوای آیات قرآن، روایات مذکور را در فرایند استنباطی خود داخل کنند. مثلاً شما در کتابهای فقهی نمی بینید که مؤلف آن وقتی میخواهد «کتاب الحج» را طرح و تبیین کند، اول آیات مربوط به حج را بیاورد و دربارۀ آنها بحث علمی کند تا مبانی و نگرش کلّی قرآن دربارۀ حج را به دست بیاورد و در ادامه احادیثی که در آن زمینه وارد شده را بیان کند.
    اگر خطوط کلّی مباحث حج از منظر قرآن روشن شد، در گام بعدی – صرف نظر از سند روایات – می توان محتوای آنها را با مبانی قرآنیِ به دست آمده سنجید و ارزیابی کرد. یکچنین منطق و روشی اصلاً بین فقها و اصولیون ما مطرح نیست، اگر کسی سراغ دارد خوشحال میشوم به بنده نشان بدهد! به عنوان مثال، شما کلّ «جواهر» و «التنقیح» آیت الله خویی را از ابتدا تا انتها مطالعه بفرمایید، اگر یک جا دیدید این روش إعمال شده است، بنده از شما میپذیرم!

    پس تا اینجا پیرامون دو مبنا در چگونگی مواجهه با قرآن و روایات بحث نمودیم. یک مبنا قرآن را اصل دانست و روایات را از اساس انکار کرد (قرآنیون) و مبنای دیگر، احادیث را اصل دانست و قرآن را از حجیّت و اعتبار ساقط نمود (اخباریون).
    همچنین عرض کردیم که در رویکرد دوّم، علاوه بر اخباریون، اصولیون هم وارد می شوند، با این تفاوت که در روش اصولی ظاهر قرآن حجت و قابل فهم است و همچنین روایات مورد بحث و نقد قرار می گیرند، اما رجوع به قرآن جز در موارد تعارض روایات صورت نمی پذیرد. به بیان دیگر، آنچه که در مباحث فقهی غلبه دارد، روایات است نه قرآن، و نهایتاً اینکه به احادیث به طور گسترده عمل می شود پیش از آنکه تطابق یا عدم تطابق آنها با قرآن مشخص و روشن شده باشد. ما این مرتبه از رجوع به قرآن را یک «رجوع صوری» و کم اثر می دانیم.

    فرضیۀ سوّم: اصالت قرآن و سنّت به نحو توأمان (نظریة محوریة القرآن و السنة معاً)
    ادامه دارد …

    • تاریخ : 2017/01/14
    • تعداد مشاهده : 1567

  • ویدیوهای ویژه