بایگانی مقالات

  • اقسام و روش های فهم دین، از دیدگاه آیت الله حیدری (۵)

  • فرضیۀ سوّم: اصالت قرآن و سنّت به نحو توأمان (نظریة محوریة القرآن و السنة معاً)

    فرضیۀ بعدی، قرآن و سنّت را در عرض هم و در یک رتبه می داند؛ به این معنا که هر یک از دیگری مستقل است و روایات بدون اینکه نیازی به ارجاع آنها به قرآن وجود داشته باشد، به خودی خود حجّت و معتبراند. قائلان به این دیدگاه معتقدند قرآن و سنّت همچون دو خطّ مستقیم و متوازی هستند که هر یک به نحو مستقل می توانند منبع شناخت دین قرار گیرند. عموم علمای اهل سنّت به همین رویکرد اعتقاد دارند؛ لذا همۀ روایات «عرض علی القرآن» را توجیه و نفی می کنند. بسیاری از این روایات را موضوع و مجعول می دانند و خلاصه اینکه مناقشات مفصّلی را در ردّ احادیثی که ضرورت عرضه به قرآن را مطرح می کنند، پیش می کشند. به عنوان نمونه یکی از اشکالات شان این است که برای خود همین روایات عرضه بر قرآن، هیچ دلیل و مستندی در قرآن نمی توان یافت. می گویند کدام آیۀ قرآن تصریح نموده به اینکه فلان حدیث پیامبر (ص) – که خودش مبیِّن وحی است – را تا به قرآن عرضه نکرده اید، نپذیرید؟! به همین دلیل است که مسلم در اوّل کتاب خودش این روایت را از پیامبر (ص) نقل می کند که: مبادا در آینده زمانی بیاید که برخی از افراد، احادیث ما را تضعیف کنند؛ زیرا خودشان می دانند که کلّ مکتب اهل سنّت با تمام اتّجاهات و رویکردهای مختلف و متنوّعی که دارند – اعم از فقهی و سیاسی و کلامی و غیره – عموماً فقط در روایات ریشه دارند و نه در قرآن! مرادشان از روایت هم معنای عامّ آن است که هم سخنان رسول اکرم (ص) را در برمی-گیرد و هم اقوال صحابه و تابعین را شامل می شود.

    بسیاری از اهل سنّت بر این مطلب واقفند که اگر بخواهند به طور واقعی و جدّی به قرآن برگردند و معیار اصلی و اوّلی را در فهم دین، کتاب الله قرار دهند، خیلی از اعتقادات و باورهای شان را نمی توانند مستند و موجّه کنند؛ لذا در آن صورت مجبور خواهند شد از آنها دست بردارند!

    عین همین روش را ما در اخباریان مشاهده می کنیم؛ زیرا این دسته از علمای اسلام هم دیدند اگر قرآن را منبع اوّل و ملاک اصلی در شناخت دین قرار دهند، نمی توانند با اتّکاء به قرآن بسیاری از مبانی فکری خود را مستدل کنند. مثلاً دیدند اعتقاد به اینکه «همۀ فِرَق و مذاهب اسلامی به غیر از شیعیان دوازده امامی کافر هستند» را نمی توان تنها با استناد به آیات قرآن اثبات کرد. در قضیۀ تکفیر، اهل سنّت هم با استناد به قرآن نمی توانند برای کافر بودن شیعیان دلیلی اقامه کنند. اساساً مسألۀ تکفیر را، هم شیعیان و هم اهل سنّت از روایات استنباط کرده اند نه از قرآن!

    البته لازم به ذکر است که اهل سنّت در این میان – چنانکه دربارۀ اصولیان شیعه گفته شد – یک تبصره ای هم برای دیدگاه خود؛ یعنی «هم عرض بودن قرآن و سنّت» قائل شدند و آن اینکه اگر در موردی دیدیم بین دو روایت، تعارض صریح و بیّنی در گرفته است، برای رفع تعارض و درآمدن از بلاتکلیفی ناچاراً آن دو را به قرآن عرضه می کنیم تا ببینیم کدام  یک از آن دو موافق قرآن است که آن را اخذ کنیم و کدامیک مخالف قرآن است تا طردش کنیم.

    علمای اصول ما هم – در عین اختلافات مبنایی و ریشه ای که از یک سو با اهل سنّت، و از سوی دیگر با اخباریان شیعی دارند – در کتاب های شان همین کار را انجام دادند.

    فرضیۀ چهارم: اصالت قرآن و فرعیّت حدیث (نظریة محوریة القرآن و مداریة السنة)

    • تاریخ : 2017/01/21
    • تعداد مشاهده : 1304

  • ویدیوهای ویژه