بایگانی مقالات

  • روش فهم دین، از دیدگاه آیت الله حیدری (۷) [بخش آخر]

  • فرضیۀ چهارم: اصالت قرآن و فرعیّت حدیث (نظریة محوریة القرآن و مداریة السنة)
    رویکرد و نظریۀ چهارم که بنده عمیقاً بدان معتقدم عبارت است از «اسلام محوریة القرآن» به معنای «اصل» قرار دادن قرآن و «فرعی» دانستن روایات، هم در امور اعتقادی و هم در امور عملی.
    در این روش، مثلاً اگر قرار باشد بحث توحیدی مطرح شود، اول به قرآن رجوع می شود و کلیات موضوعِ مورد نظر بر اساس آیات قرآنی تبیین می گردد. البته اگر در آیات مورد بررسی، بحث عقلی مطرح شده باشد، ما نیز به تناسب موضوع، از تأمّلات عقلانی برای فهم آن بهره می بریم. بنده کتاب دو جلدی «التوحید» خودم را بر همین اساس نوشتم. در آنجا نگفتم دلیل عقلی این را می گوید و روایات هم مؤیّدند، بلکه شیوه ام به این شکل بود که اول دلیل قرآنی را مطرح نمودم و سپس دلایل عقلی و رواییِ مؤیّدِ مبانی قرآنی را هم ذکر کردم. به نظر بنده مطالبی که از امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغة آمده، بر همین شیوه استوار است. توحید مطرح شده در نهج البلاغة، توحید عَلَوی است که تمام مبانی آن در آیات قرآن ریشه دارد. نبوّت و امامت و معاد را هم با همین روش مورد بحث قرار می دهم.

    بنابراین در این منهج، تلاش می شود تا کلّ منظومۀ معارف دینی در درجۀ اول بر مبانی قرآنی استوار شوند و روایات تنها در صورتی مورد قبول قرار می گیرند که تعارضی با مبانی قرآنی نداشته باشند و یا اینکه بتوان ریشۀ آنها را در قرآن پیدا کرد. این همان پروژۀ بزرگ اصلاحی است که بنده سالهاست مشغول کار کردن بر روی آن هستم؛ یعنی همان نظریۀ «اسلام محوریة القرآن» در برابر «اسلام محوریة الحدیث». بر اساس مبانی رجالی و حدیثی بنده، حتّی اگر روایت متواتر هم با اصول و مبانی قرآنی در تنافی و تخالف باشد، باید آن را طرد کرد! حال آنکه قائلان به «اسلام حدیث»، اساسِ اندیشه و نظام فکری و عملی خود را، بر پایۀ روایات بنا نهاده اند؛ پیش آنکه به اندازۀ کافی در راستای انطباق آنها با مبانی و چارچوب های قرآنی تلاش و تحقیق نموده باشد.

    البته بنده بارها گفته ام که به هیچ وجه احادیث را از اساس انکار نمی کنم و در جای خود بسیار هم از آنها بهره می برم و هر کس به کتاب های بنده یک رجوع سطحی هم داشته باشد، این مسأله را به خوبی در می یابد، اما عرضۀ آنها به قرآن را – به منظور ارزیابی صحّت و سقم شان – بسیار جدّی می گیرم و تا زمانی که پس از تحقیق و تفحّص کافی، عدم تعارض روایات با خطوط کلّی قرآنی و یا وجود اصل و ریشۀ آنها در قرآن، برای بنده محرز نشود، عمل به آنها را جایز نمی دانم!

    ⁉️ اکنون سؤال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که پس در این میان، نقش سنّت و روایت – اعم از سخنان پیامبر اکرم (ص) و فرمایشات اهل بیت (علیهم السلام) – چیست؟! به عبارت دیگر، با وجود اینکه هم قرآن معصوم است: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد»؛ و هم پیامبر (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) معصوم اند: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»،‏ بر چه اساسی باید قرآن را مقدّم و اصل دانست؟! با استناد به کدام دلیل می توان گفت قرآن اصل است و سنّت فرع؟! در حالی که هر دو معصوم از خطا و اشتباه اند و ما در حدیث ثقلین امر شده ایم به اینکه به هر دوی آنها در کنار هم رجوع کنیم. پاسخ این مسأله و چگونگی رابطۀ بین قرآن و روایات را، در سال های قبل به مناسبت های مختلف، در درس ها و کتاب هایم به تفصیل بیان نموده ام.
    ❗️ لازم به ذکر است که این مطلب، بخش آخر از مبحث «روش فهم دین» از دیدگاه آیت الله حیدری بود. در آینده نزدیک تلاش می کنیم تا خلاصه ای کوتاه و در عین حال کامل، از کلّ این مبحث مهم و چالش برانگیز را به محضر مخاطبان گرامی تقدیم نماییم.

    • تاریخ : 2017/02/05
    • تعداد مشاهده : 1440

  • ویدیوهای ویژه