بایگانی مقالات

  • اثبات بی نهایت بودن وجود خداوند

  • مبنایی‌ ترین موضوع در آموزه های دینی، معارف توحیدی است و بنیان معارف الهی نیز بر «نفی حدّ» از وجود خداوند متعال استوار است.

    لازم به ذکر است که مسألۀ تناهی یا عدم تناهی وجود خداوند و مباحث پیرامون آن – به صورت یک مسألۀ مستقل – کمتر در کتب عرفانی و فلسفی و کلامی مطرح شده است، اگر نگوییم اصلا مطرح نشده!

    در ادامه به یکی از براهین نامتناهی بودن خداوند اشاره می کنیم.

    برهان اول

    دلیل اول در کلمات امیرالمومنین امام علی (ع) آمده است. حضرت می‌فرمایند: «وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَه» (هر کس خداوند متعال را محدود کند، او را به شمارش درآورده و هر کس آن ذات پاک را به شمارش درآورد، ازلیّت او را ابطال نمود؛ یعنی او را حادث دانسته است) (نهج البلاغه، ص ۴۰).

    به دیگر سخن، اگر شیئی دارای حدّ باشد، معدود و قابل شمارش می‌شود و آن چه که معدود باشد، حادث خواهد بود. حال سؤالی که در این جا پیش می ‌آید این است که چه ملازمه‌ ای بین «محدودیت» و «حادث بودن» وجود دارد؟
    برای پاسخ به این سؤال، در ابتدا باید شیءِ محدود را از نظر عقلی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

    آشکار است که شیءِ محدود، مسبوق یا ملحوق به عدم است؛ یعنی شیئی که حد دارد، وجودش در جایی خاتمه می یابد و در نتیجه پیش یا پس از آن وجود ندارد؛ به این معنا که ورای آن حدّ، معدوم خواهد بود. به روشنی می توان دریافت اگر موجودی مسبوق یا ملحوق به عدم باشد، ممکن الوجود است؛ زیرا آن شیء در ابتدا وجود نداشته و سپس پا به عرصۀ هستی نهاده است. این صیرورت – انتقال از نیستی به هستی – چگونه رخ داده است؟
    در اینجا دو احتمال وجود دارد: یا اینکه خودش، خودش را موجود کرده و یا اینکه موجود دیگری به او وجود بخشیده است. قسم اول بدیهی البطلان است؛ زیرا آنچه وجود ندارد، ممکن نیست بتواند خود را موجود کند، پس تنها فرض دوم باقی می ماند. در احتمال دوم نیز بیان شد که باید موجودی به او وجود عطا کرده باشد تا موجود شود.

    بنابراین برای موجود شدن، به علت و موجِدی محتاج است که او را از نیستی خارج و به دار هستی وارد کند. بر این اساس شیء محدود، در وجودش به یک موجِد و هستی بخش نیاز دارد.

    از نظر عقلی، فقر و احتیاج نیز، ویژگی ممکنات است؛ پس شیئی که محتاج به علت است، ممکن می باشد. از سوی دیگر، موجود ممکن، حادث نیز هست؛ یعنی زمانی وجود نداشته و پس از افاضۀ علت، موجود شده است. در نتیجه اگر موجودی محدود باشد، قطعاً مسبوق یا ملحوق به عدم خواهد بود و چنین موجودی بدون تردید ممکن و حادث است. در جای خود نیز اثبات شده است که خداوند ممکن و حادث نیست.

    حال اگر نتیجۀ به دست آمده از قسمت قبل، با این مقدمه ترکیب شود، قیاس استثنایی‌ ای خواهیم داشت که نتیجۀ آن «نفی حدّ» از وجود خداوند خواهد بود:

    صغری: هر آنچه محدود باشد، ممکن و حادث است.

    کبری: اما خداوند ممکن و حادث نیست (نفی تالی)

    نتیجه: خداوند محدود نیست (وضع مقدم).

    برگرفته از مبحث معرفة الله، جلسۀ دوم.

    • تاریخ : 2017/09/26
    • تعداد مشاهده : 2457

  • ویدیوهای ویژه