بایگانی مقالات

  • آیا روایات شیعه و سنّی، «نقل به الفاظ» است یا «نقل به معنا»؟! (قسمت اول)

  • (بخش اول)

    طرح مسأله

    همان طور که می دانیم، روایات از نظر نوع و چگونگی نقل، بر دو قسم اند: «نقل به الفاظ» و «نقل به معنا».

    نقل به الفاظ به این معناست که راوی، عبارتی را که از معصوم (ع) شنیده است، به طور کامل و بدون تغییر الفاظ آن، عیناً نقل کند.

    اما مراد از نقل به معنا این است که ناقل خبر تلاش کند محتوا را نقل کند، اما به هر دلیل نتواند عین الفاظ معصوم را انتقال دهد و به عبارت دیگر، محتوا از معصوم باشد، اما الفاظ، صورت جمله و ساختار عبارات را خود راوی – که قطعاً فاقد عصمت است و امکانِ اشتباه کردن در او وجود دارد – تنظیم و بیان کند.

    به تعبیر دقیق تر، نقل به معنا، فهم و برداشت خود راوی است از کلام معصوم (ع) که ممکن است مطابق مراد اصلی پیامبر یا امام بوده، و احتمال هم دارد مخالف قصد ایشان باشد! و در یک جمله می توان گفت نقل به معنا یعنی برداشت و فهم شخصی راوی از بیان معصوم؛ زیرا ناقل تا ابتدا اصل سخن و مدّعای معصوم را نفهمد، نمی تواند آن را به خوبی و بدون اشکال به دیگری منتقل کند؛ حال اگر سخن گوینده را درست فهمیده باشد، درست هم انتقال خواهد داد، و اگر اشتباه متوجه شده باشد، طبعاً برداشت غلط خود را به اسم کلام پیغمبر (ص) و امام (ع) برای دیگران نقل خواهد کرد!!

    پس از روشن شدن مطلب فوق، اکنون مسأله این است که احادیثی که در منابع روایی شیعه و سنّی وارد شده، «نقل به الفاظ» است یا «نقل به معنا»؟!
    آیا اخباری که عمدتاً توسط چهار، پنج یا شش نسل از راویان نقل شده و در جوامع حدیثی جمع و تبویب گشته، عین کلام و عبارات پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) است – همان طور که ما دربارۀ قرآن کریم بر این باوریم که تمام آیات آن نقل به الفاظ هستند – یا اینکه راویان (اعم از صالح و فاسق)، تنها آنچه که از کلام معصومین (ع) فهمیده و برداشت کرده اند را در قالب جملات خودشان، برای نسل های بعدی نقل کرده اند؟!

    فایده و ثمرۀ بحث

    پیش از پاسخ به مسألۀ فوق، شایسته است به فایده و ثمرۀ عملی این بحث اشاره نماییم تا هم اهمیت آن نزد خوانندگان گرامی مشخّص و برجسته شود، و هم آثار و نتایج این موضوع و همچنین رویکرد صحیحی که در قبال آن باید داشته باشیم، آشکار گردد.

    فایدۀ اول: محور دانستن قرآن و فرع قرار دادن روایات (محوریة القرآن و مداریّة السنة)

    وقتی ثابت شد که روایات «نقل به معنا» هستند و در انتقال آن ها به دیگران، برداشت و ذهنیّت راویان – غلط یا درست – نیز اثر گذاشته و ما نمی دانیم که فلان عبارت، واقعاً سخن امام معصوم (ع) است یا فهم نادرست و تلقّی ناقص راوی، در اینجا به ناچار رجوع می کنیم به کتاب الله، و قرآن را میزان و معیار اصلی قرار می دهیم برای ارزیابی نقل قول مورد نظر؛ همان طور که خود اهل بیت (ع) – از طریق روایات عَرض – ما را به این روش توصیه و ترغیب نموده اند؛ ضمن اینکه جدای از دلیل نقلی و تعبّدی، دلیل عقلی هم – که نقل به الفاظ (قرآن) را معتبرتر و ارزشمندتر از نقل به معنا (روایات) می داند – ما را بدان رهنمون می شود.

    بدیهی است وقتی روایات «نقل به الفاظ» باشند، به دلیل عصمت اهل بیت (ع)، عرضه به قرآن دیگر معنا پیدا نخواهد کرد؛ چرا که ایشان به تَبَع رسول اکرم (ص)، خود مفسر و مبیِّن قرآن اند و محال است چیزی بر خلاف قرآن بگویند: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛ نحل/ ۴۵ (قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که بر مردم نازل شده، برایشان بیان کنی و باشد که بیندیشند)؛ اما وقتی ثابت شود که اخبار «نقل به معنا» شده اند و ذهنیّت و برداشت شخصی راویانِ غیر معصوم در آن ها اثر گذاشته، در اینجا مسألۀ عرضه به قرآن و نقد محتوایی حدیث مطرح می شود.

    بدین ترتیب آنچه که اصل و اساس دین شناسی قرار می گیرد، «قرآن کریم» خواهد بود و روایات از حالت متن و محور بودن خارج شده و در جایگاه حقیقی خود که همان «در طولِ قرآن بودن» است، استقرار خواهند یافت. قرآن کریم به این دلیلی که بر خلاف روایات، اولاً جعل و کذب و تحریف در آن راه ندارد، و ثانیاً نقل به الفاظ است و نه نقل به معنا، بر احادیث حاکم است و اخبار باید در ذیل و فرع آن جای گیرند (اسلام القرآن) و نه بالعکس؛ کما اینکه هم اکنون غالباً در حوزه های علمیه و محافل علمی مشاهده می کنیم! (اسلام الحدیث).

    لازم به ذکر است در جای خود بحث نموده ایم که مراد ما از روایات که باید فرع بر قرآن در نظر گرفته شوند، «سنّت مَحکیّه» یا همان «سنّتِ نقل شده و گزارشی» است، و نه «سنّت واقعیّه» که عِدل و همسنگ قرآن است.

    فایدۀ دوّم: جلوگیری از یکسان پنداری مقصود امام معصوم (ع)، و برداشت افراد غیر معصوم!

    یکی دیگر از آثار و ثمرات این بحث، تمایز قائل شدن بین کلام معصوم و غیر معصوم، به نحو جدّی و پررنگ است؛ به این معنا که عمدۀ اهل علم، در نگاه اولیه و بدوی، اخباری را که در منابع روایی مشاهده می کنند، سخن پیامبر (ص) یا امام معصوم (ع) می پندارند و مثلاً می گویند امام صادق (ع) چنین فرمود! حال آنکه فلان عبارت، نقل به الفاظ نیست تا به راحتی بتوانیم آن را به اهل بیت (ع) نسبت دهیم، بلکه نقل به معناست و راوی فهم و برداشت شخصی خودش را – که ابتدائاً معلوم نیست درست باشد یا غلط – برای ما نقل کرده و نه عین مراد و مقصود اصلی ائمه (ع) را!

    وقتی به طور تفصیلی و جدّی توجه داشته باشیم که عمدۀ این روایات، نقل به معنا و فهم الرّاوی هستند، به راحتی به خودمان جرأت نمی دهیم هر آنچه که در مصادر روایی نقل شده را، بلافاصله به ساحت مبارک اهل بیت (ع) نسبت دهیم و از این طریق، چه بسا فهم نادرست یک انسان غیر معصوم و ممکن الخطا را به حساب امام معصوم بگذاریم و ناخواسته چهرۀ نورانی ایشان را مکدّر جلوه دهیم! کسی که تفصیلاً و با استدلال دریافته که تقریباً همۀ احادیث – جز معدودی – نقل به معنا هستند، بین برداشت راوی – که امکان خطا در آن وجود دارد – و مقصود اصلی امام معصوم خلط نمی کند و تا احراز نکند که فلان نقل قول، از اهل بیت (ع) صادر شده، بدان اعتماد نمی کند، آن را به این ذوات مقدّسه نسبت نمی دهد و اساس شناخت و عمل خود را بر پایۀ سست آن نمی نهد! آنکه روایتی را می بیند و بدون تحقیق کافی دربارۀ سند و محتوای آن به منظور احراز صحّت صدور، بلافاصله می گوید امام (ع) فرمود!، مشخص است که به تمایز و شکاف بین «نقل به الفاظ» و «نقل به معنا» عنایت نداشته و برداشت یک راوی غیر معصوم را با مراد اصلی امام معصوم یکی گرفته است!!

    همچنین وقتی کسی یک روایت نقل به معناشده را مورد ارزیابی و نقد قرار داده و حتی – در صورت مخالفت با قرآن یا سایر میزان های سنجش روایات – طرد می کند، نمی توان به او گفت شما چرا کلام امام معصوم را زیر سوال برده ای؟! زیرا وی اصل سخن و قول المعصوم را حجت می داند، اما فهم راوی غیر از قول امام (ع) است! و ناقد، برداشت ناصحیح و محرف راوی از فرمایش امام را نقد می کند؛ در حالی اگر اثبات شود روایتی نقل به الفاظ بوده، – برای کسی که به عصمت اهل بیت ع قائل است – دیگر نقد آن معنا نخواهد داشت!
    ‼️ پس رد روایتی که نقل به معنا شده، غیر از نقد خود امام معصوم (ع) است که ساحتش فراتر از دسترس نقد و اشکال است، و نباید بین این دو خلط کرد!

    پس از روشن شدن صورت مسأله و اشاره به اهمیت و فایدۀ طرح آن، اصل مدّعا را بیان نموده و در ادامه، بر صحّت آن، چند دلیل اقامه می کنیم.

    🔘 ادامه دارد…

    • تاریخ : 2018/11/05
    • تعداد مشاهده : 1595

  • ویدیوهای ویژه