بایگانی اخبار

سیری در مبانی نظری شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر (ره)

بازکاوی مبانی اندیشگی فقیه نواندیش معاصر، شهید آیت‌الله صدر، در سه دهه اخیر هماره مطمح نظر شاگردان ارجمند و فرزانه وی بوده است. آنان بر این باورند که این مبانی در مقطع کنونی نیز می توانند به نیکی نیازهای نظری جامعه را پاسخ گویند و گذشته از این برتری مکتب اسلام را در عرصه اداره زندگی اجتماعی انسان به منصه ظهور رسانند. در گفت و گوی حاضر اندیشمند گرانمایه آیت الله سیدکمال حیدری از فضلا و مدرسین حوزه های قم و نجف و نیز از شاگردان شهید صدر در این باب به تفصیل سخن گفته اند. با سپاس از ایشان که ساعتی با ما به گفت و گو نشستند.

 اگر اجازه بدهید گفت وگو را با این سؤال آغاز کنیم که با شهید صدر چگونه آشنا شدید؟

 بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند بزرگ را شاکرم که به من توفیق داد تا در خدمت شما، قسمتی از حقوقی را که استاد شهید صدر بر ما دارد، ادا کنیم.آشنایی من با شهید صدر از طریق یکی از شاگردان خوب ایشان بود. بنده پس از اتمام درس های مقدماتی، به نجف آمدم و برای استمرار درس، وارد دانشکده فقه شدم. آنجا دانشکده ای بود به نام «کلیة الفقه». در این دانشکده، استادی داشتیم به نام آقای شیخ یوسف فقیه. او یکی از شاگردان خوب شهید آیت الله العظمی صدر بود و در همان دانشکده به ما درس فقه می داد. بر اساس رابطه استاد و شاگردی که بین ما به وجود آمده بود، من از ایشان اطلاعاتی کسب می کردم که حالا اگر آمدیم نجف، درس کدامیک از اساتید را انتخاب کنم. آقای شیخ یوسف از شهید صدر خیلی تعریف می کردند. خاطرم می آید یک روز از آقای شیخ یوسف سؤال کردم: «شما که می گویید ما به درس آقای صدر برویم، آیا ایشان مجتهد هستند یا خیر؟!»

 چه سالی بود؟

 سال ۱۹۷۶ میلادی بود. سؤال من برای ایشان خیلی عجیب می نمود. گفت: «قبل از اینکه به شما پاسخ بدهم، اول قضیه ای را برای شما نقل می کنم.» آقای شیخ یوسف چندی قبل در لبنان فوت کردند، خداوند ایشان را مشمول رحمت خویش قرار دهد. گفت: «زمانی که آقای حکیم در نجف مرجع بودند، یک کسی که نمی شناخت ایشان را، آمد و پرسید که آیا آقای حکیم مجتهد هستند یا خیر؟ ایشان پاسخ داد که آقای حکیم خدای دوم است. این پاسخ برای سؤال کننده خیلی عجیب بود. پرسید، این چه جوابی است که به من می دهی؟ ایشان هم گفته بود، وقتی شما از اجتهاد یک مرجع سؤال می کنید، باید انتظار چنین جوابی را هم داشته باشید.» بعد آقای فقیه به من گفت: «یعنی چه که ایشان مجتهد است یا خیر؟ الان مجتهدانی زیردست آقای صدر هستند و شاگردهایی که هرکدام برای خود مجتهدی هستند.» به این ترتیب، تصمیمم را گرفتم و هنگامی که سطح را به پایان رساندم، اولین درسی که حاضر شدم، درس شهید صدر بود. این درس من تا هنگام حصر و شهادت ایشان ادامه یافت، یعنی حدوداًپنج سال در خدمت شهید صدر بودم. من در این مدت، هم در درس فقه و هم در درس اصول ایشان شرکت می کردم. در اصول، از اواخر بحث مطلق و مقید دوره دوم ایشان وارد بحث شدم. این درس تا اواسط بحث های تنبیهات اشتغال ادامه داشت که این بحث در همین جا قطع شد و دیگر ادامه پیدا نکرد. در فقه هم یادم هست در بحث طهارت و وضو و مسائل مربوط به آن بودیم.

 اگر ممکن است مقداری درباره مبانی اندیشه ای شهید صدر صحبت کنید.

 مرحوم آیت الله شهید صدر واقعاً یک موسوعه و یک دائره المعارف است. ایشان در هر موضوعی که قلم به دست می گرفت و قرار بود که بحثی بکنند، بحث های بکری می کردند. روش شهید صدر در فقه، اصول، مبانی منطق، مبانی معرفت شناسی و مبانی اقتصاد با دیگران بسیار متفاوت است. وقتی می گویم دیگران، نمی خواهم بگویم اساساً این روش وجود نداشته است، نه، اگر بخواهیم یک تقسیم بندی کلی کنیم، باید بگوییم که روش های بحثی دو نوع است؛ یک نوعش این است که بحث تجزئی باشد، یعنی ما یک مسئله را موشکافی و روی آن فکر کنیم و دقت به خرج دهیم، ولی اینکه این مسئله در این منظومه فکری جایگاهش کجاست، چه اثری بر مسائل دیگر دارد، خودش چقدر از مسائل دیگر اثر می پذیرد، به این مسائل کاری نداشته باشیم. این یک روش برای بحث است. روش دیگر این است که بیاییم به طور سیستماتیک بحث کنیم، یعنی اینکه یک سیستم فکری داشته باشیم و همه مسائل را در یک منظومه فکری با هم ببینیم. اینها حلقه وار به هم پیوسته باشند و رابطه داشته باشند. برای تقریب به ذهن می توانم مثالی بزنم. یک بار انسان وارد شهری می شود، نام میدان ورودی شهر را می پرسد، بعد وارد خیابانی می شود و بعد کوچه ها و بن بست های آن کوچه را جست وجو می کند، اما از سایر خیابان ها و میادین شهر و همین طور مؤسسات و مراکز مهم شهر، هیچ اطلاعی ندارد. اطلاعات زیادی دارد، ولی فقط منحصر در همان یک میدان و یک خیابان است. این یک روش است، اما یک بار هم ممکن است وقتی از یک شهری سؤال کنی، شما را سوار یک هلی کوپتر کنند و از بالا تمام میادین و خیابان های اصلی و فرعی و نیز مراکز و مؤسسات شهر را به شما نشان بدهند. حالا ممکن است که اطلاعاتش در مورد یک نقطه شهر کمتر باشد، ولی اطلاعات کلی او به هم پیوسته و در یک منظومه قرار دارد. مثلاً مبانی ملاصدرا در فلسفه محدود است، ولی وی با همین چند مبنا، یک منظومه فلسفی و کلامی و تفسیری به وجود آورده است که الان ۴۰۰ سال است که علما را با خود یدک می کشد، البته این به آسانی و به دست هر کسی حاصل نمی شود، زیرا اگر احاطه کامل به مبانی علم نداشته باشید، امکان ندارد بتوانید به طور سیستماتیک فکر کنید و یک منظومه فکری به هم پیوسته داشته باشید که تمام مبانی فلسفه یا تمام مبانی فقه، کلام یا اقتصاد دست تان باشد. در این صورت، یک عقیده و نظری را که ابراز می کنید تا آخر حفظش می کنید و آثارش را هم برای دیگران بیان می کنید. بسیاری از حرف هایی که شهید صدر زده است، در کلمات دیگران هم وجود دارد. من اصلاً قبول ندارم که آدم بتواند بیاید از صفر شروع کند. اگر کسی چنین حرفی را بزند، معنایش این است که نمی داند علم چیست. علم از صفر شروع نمی شود.دیگران هم آمده اند مطالبی را به علم افزوده اند و ممکن است شما هم یک درصد یا دو درصد، کمتر یا بیشتر تأثیر بگذارید و چیزی اضافه کنید. مهم این است که شما مطالب دیگران را در منظومه فکری خود حل و با پوشش دیگری عرضه کنید. درست است که مطلب فرق می کند، ولی مبانی همان مبانی است.خدا رحمت کند شهید صدر را، در این مسئله خیلی قوی بودند. من الان که یک مقدار اصول و مبانی ایشان را در حوزه ها تقریر می کنم، خیلی از حرف های ایشان را صریحاً به شاگردها می گویم که آقا! این حرف برای فلان حکیم یا فلان فیلسوف و مفسّر است. این چیز مهمی نیست، آنچه مهم است، این است که همین حرف، وقتی به سیستم و منظومه فکری شهید صدر وارد می شود، به گونه ای پردازش می شود که اصلاً مطلب تازه و نویی می شود.

 می توانید در این باره مثالی بیاورید؟

 همین نظریه «حق الطاعة» شهید صدر را ببینید. این نظریه، یکی از مبانی اساسی علم اصول است که تقریباً نیمی از علم اصول را زیر و رو می کند، این چه مبنایی دارد؟ این یک مبنای کلامی دارد که اساساً ما باید ببینیم حق مولای حقیقی بر بندگانش چه حقی است؟ شهید صدر می گوید: «حق مطلق است، حق مقیّدی نیست.» اگر از شهید صدر سؤال شود که شما بر چه اساسی می گویید این حق مطلق است و مقید نیست، می گوید: «پاسخ من دو کلمه است. خداوند تعالی چون خالق است، مالک است و اگر مالک شد، مملوک در همه مواردی که احتمال بدهد مالک حقی دارد، باید اطاعت کند.» شهید صدر، نظریه «شکر منعم» را که آقایان بر اساس آن، نظریه «قبح عقاب بلابیان» را درست کردند، قبول ندارد و می گوید: «اساساً ملاک مولویت شکر منعم نیست. ملاک مولویت همان خالقیّت و مالکیّت است».
من وقتی که تحقیق کردم دیدم علامه طباطبایی هم همین عبارت را در جلد سوم المیزان آورده است که اساساً حق، حق مالکیت و خالقیّت است. شهید صدر از این عبارت توانسته است نظریه حق الطاعه ای را درست کند که کل اصول را زیر و رو می کند. پس اگر این طور فکر کنید که آقای صدر هر حرف و سخنی که گفته و هر اندیشه ای که داشته، از صفر شروع کرده است، من این را قبول ندارم. بنده معتقدم که بسیاری از حرف های دیگران هم در مبانی فلسفی و غیرفلسفی ایشان وجود دارد، اما این حرف ها در منظومه فکری عمیق ایشان، اساساً وجهه و پوشش دیگری پیدا کرده است. این یک مسئله اساسی است در فکر شهید صدر، بنابراین دیگر نمی توانیم با مبانی شهید صدر برخورد تجزیه ای کنیم. این خیلی غلط است، زیرا در این صورت، به جاهایی می رسیم که امکان دارد نتوانیم بفهمیم که شهید صدر چرا این حرف را اینجا زده است. اگر می خواهیم شهید صدر را بفهمیم، باید او را در همین منظومه درک کنیم.

 مبانی اندیشه ای شهید صدر چه خصوصیاتی دارد؟

 من معتقدم عموماً مبانی اندیشه شهید صدر سه چهار خصوصیت دارد. نمی خواهم بگویم فقط اصول، فقه یا فلسفه یا کلامش بلکه می خواهم بگویم، کل منظومه فکری ایشان دارای چند خصوصیت است.

اولین خصوصیت، مبانی معرفت شناسی شهید صدر است. اساساً ما باید ببینیم که منهج و مبانی معرفت شناسی مان چیست؟ شما می دانید که روش های متعددی برای تحقیق وجود دارد. روش یا عقلانی محض است یا منطق ارسطویی یا روش تجربی یا روش نقلی. روش های متعددی وجود دارد. اولین مسئله ای که شهید صدر به ریشه یابی آن پرداخته است، مسئله شناخت است. حالا فرقی نمی کند که این مسئله اعتقادی باشد یا تاریخی، اصولی باشد یا کلامی یا فقهی. باید ببینیم که چه روشی را می خواهیم در تحقیق در پیش بگیریم. متأسفانه به خوبی روی این مسئله در حوزه های علمیه در مکاتب اصولی و فقهی و اعتقادی کار زیادی انجام نگرفته است. هر چند در مکاتب فلسفی و کلامی ما یک مقداری آمده است، چون می دانید اینها از مطالبی است که غربی ها آن را مطرح کردند والّا در فلسفه اسلامی ما به طور مفصل چیزی درخصوص مسئله شناخت نیامده است، البته در لابه لای بحث های وجود ذهنی و برخی بحث های دیگر آمده است، لکن به عنوان شناخت چیزی نداریم. شهید صدر این مطلب را باز کرده و در «الاُسس المنطقیة»، اساساً در باره روش استنباط مسائل بحث کرده است. به عبارت دیگر، تا قبل از شهید صدر، تنها یک روش قیاسی برهانی برای رسیدن به نتیجه وجود داشته است. به غیر از این روش، روش دیگری هم مورد قبول نبوده و کسی روش استقرایی را نمی پذیرفته است، چون به تعبیر آقایان، نتیجه اش یقینی نبوده است. شهید صدر روش دیگری را هم اضافه کرده است. برخی گمان می کنند شهید صدر می خواهد روش قیاس برهانی را نسخ کند، نه، این طور نیست. او می خواهد بگوید که آن روش، تنها روش موجود نیست، زیرا دایره و گستره روش قیاس برهانی، واقعاً محدود است. شهید صدر آن روش را قبول دارد، ولی آن را کافی ندانسته است و می گوید: «ما برای تحقیق مسائل، باید روش دیگری هم داشته باشیم.» به هر حال، شهید صدر الاُسس المنطقیه را برای اثبات روش دوم نوشت. ایشان در کل مسائل اصولی از نظریه احتمال استفاده می کند، یعنی ایشان می خواسته است، در باره بحث حجّیت ظواهر، حجّیت خبر واحد، علم اجمالی و ده ها مسئله اصولی تحقیق کند. اول بر اساس یک روش دیگر در این مورد تحقیق و بحث می شد، لکن شهید صدر بحث های سیره عقلایی را بر اساس روشی که خودشان در الاُسس المنطقیه تنقیح و تحقیق کرده اند، پیاده کردند. شما ببینید در «الفتاوی الواضحة»، ابتدا توحید را بر اساس روش استقرایی ثابت کردند. بعد عدل و نبوت و عبادات و بالاخره کل مسائل را بر اساس روش استقرایی ثابت کردند. قصدشان هم این بود که همه مبانی معرفت شناسی شان را در کتابی جمع کنند. اتفاقاً من در ماه های آخر و قبل از اینکه زندانی شوند در منزل، از ایشان سؤال کردم. ایشان گفتند: «بله، من الان مشغول نوشتن کتابی هستم و می خواهم تمامی مبانی معرفت شناختی را در یک جا جمع کنم، چون یک مقداری در اقتصادنا، یک مقداری در فلسفتنا و یک مقداری در الاُسس المنطقیه و یک مقداری هم در بحث های اصولی آمده است. می خواهم کل این مبانی را در یک کتاب گردآوری کنم.» اینکه چیزی از این کتاب نوشته شده یا نه، من اطلاعی ندارم.بر این اساس، شهید صدر اعتقاد داشت که باید مسائل اعتقادی پنج گانه مان نیز بر این مبنا نوشته شود، نه بر مبنای قیاس برهانی ارسطویی. شهید صدر، هم در اول کتاب و هم در آخر کتاب الاُسس المنطقیه می گوید: «به اعتقاد من قرآن نیز برای عموم مردم از این روش استفاده کرده است، یعنی روش احتمالی و استقرایی، نه روش برهانی.»به این ترتیب، می توان نتیجه گرفت که آن محققی که می خواهد وارد مسائل بشود، اول باید مسئله شناخت را برای ما مشخص کند که روش استدلالش چیست؟ الان در اصول، برخی مسائل را استناد به عرف می کنند. برخی مسائل را استناد به عقل می کنند و برخی دیگر، مسائل را استناد به روایت می کنند. نتیجه این می شود که برخی از بزرگان، فقه می نویسند، اما دیگران می گویند که این آقا فلسفه نوشته است. چرا؟ چون روش مشخصی نبوده است که در بحث فقهی از آن روش استفاده شود، اما در منظومه فکری شهید صدر، این روش ها کاملاً و دقیقاً از هم متمایز شده اند، یعنی هر مسئله ای جای خودش را پیدا کرده است. این خصوصیت اول که بسیار هم مهم است.

خصوصیت دوم که مترتب بر همین خصوصیت اول است، این است که شهید صدر مسائل را به دقت ریشه یابی می کردند.وقتی مسئله ای مطرح می شود، لابد ریشه دارد و باید دید که ریشه های این مسئله در کجاست؟ ایشان می رفتند ریشه یابی می کردند که آیا ریشه این مسئله در فلسفه است یا کلام یا نقل؟ حالا اگر آدم سؤال کند که به چه دردی می خورد؟
می گوییم برای اینکه روش ها در تحقیق مسائل با هم تفاوت می کنند. اگر ما فهمیدیم این مسئله، مسئله کلامی است، باید روش را که منسجم و متناسب با علم کلام است، به کار بگیریم. به عنوان مثال، همین مسئله حق الطاعه را که ایشان ریشه یابی کردند، دیدند که این مسئله قبح عقاب بلابیان یک ریشه کلامی دارد. به عبارت دیگر، معنای واقعی قبح عقاب بلابیان تضییع حق مولاست. از این نوع ریشه یابی ها در بحث اجتماع امر و نهی، بحث استصحاب، بحث برائت و… توسط شهید صدر زیاد صورت گرفته است.

خصوصیت سوم اینکه ایشان وقتی می خواستند حکمی یا فتوایی استنباط کنند، کل مبانی فقه را در نظر می گرفتند. شهید صدر می فرمود : «کسی نمی تواند مجتهد شود، مگر اینکه بداند کل مبانی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) چیست.» پس مجتهد در اصطلاح ایشان، تفاوت زیادی دارد با آن اجتهادی که هم اکنون در حوزه های علمیه رایج است که مثلاً شما یک مقدار رجال بخوانید، یک مقدار اصول و فقه بخوانید و مجتهد بشوید. نه، شما در فقه هم مجتهد نمی شوید چون این فقه رابطه مستقیمی با اخلاق اسلام، اعتقادات اسلام و… دارد.بر این اساس، خصوصیت چهارمی از مبانی ایشان مشخص می شود و آن اینکه به اعتقاد شهید صدر، اساساً فقه ما فقه فردی است، نه فقه اجتماعی. این فقه، فقهی است که برای افراد وضع شده است، در صورتی که باید برای افرادی وضع شده باشد که در اجتماع زندگی می کنند. این خیلی تفاوت دارد. مثلاً شما بیایید بر اساس «الناس مسلطون علی اموالهم» بگویید هر کاری می توانید انجام دهید؛ گران بفروشید، احتکار کنید و…. ممکن است بگویید که قاعده فقهی می گوید این درست است. بله، اگر فرد باشد، این درست است، ولی شما یک جامعه دارید. پس باید ببینید که در مبانی اسلام کدام حق مقدم است؟ حق جامعه مقدم است یا حق فرد؟ اینها مفاتیح و کلیدهایی هستند که واقعاً شما را در استنباط یاری می کنند، بنابراین اگر آن مسائل اجتماعی در ذهن ما نباشد و از جامعه خبری نداشته باشیم و وارد عملیات استنباط شویم، همان حرفی می شود که امام فرمودند: «اجتهاد مصطلح در حوزه های علمیه کافی نیست» و لذا شما در الفتاوی الواضحه می بینید که ذوق و دید اجتماعی در آن وجود دارد. به نظر من این خصوصیت از مهم ترین خصوصیات بارز منظومه فکری و مکتب شهید صدر است.

 در پایان اگر خاطره ای از مرحوم شهید صدر دارید، بیان بفرمایید.

 من از شهید بزرگوار آیت الله صدر خاطرات فراوانی دارم، اما اکنون به اقتضای فرصت، مواردی از آنها را بازگو می کنم. روزی رفتم خدمت ایشان و گفتم: «آقا! شما و امثال شما به حوزه های علمیه می آیند و می روند و متأسفانه کسی از زندگی و احوال ایشان مطلع نمی شود. اینکه این بزرگواران چطور مطالعه می کردند، چگونه درس می خواندند، چند ساعت در روز مطالعه می کردند، نگارش و نوشتن را چگونه تمرین می کردند، چه درس هایی می خواندند و بالاخره زندگی روزمره شان چگونه انجام می شد؟ و موارد دیگر»، به ایشان گفتم: «شما که چنین مطالبی را نمی نویسید، زیرا در حوزه ها معمول نیست که عالم یا مرجعی از خودش بنویسد و افراد دیگر هم مطلع نیستند، چون زندگی شخصی جنابعالی است. از طرف دیگر، این مسئله برای ما، هم مشکل است و هم مهم که بفهمیم.چگونه توانستید در این زمان کوتاه به این مقامات علمی نائل شوید. به همین دلیل امروز آمدم خدمت شما و شما هم اجازه بدهید که من چند تا سؤال شخصی بپرسم، با اینکه شاید اسائه ادب هم باشد؟
شهید صدر فرمود: «بفرمایید.» من گفتم: «اگر کسی از شما سؤال کند که محمدباقر صدر چگونه محمدباقر شد، شما چه پاسخی می دهید؟» ایشان لبخندی زدند و گفتند: «سؤال خوبی است، لکن اگر کسی چنین سؤالی از من بکند، بنده در یک جمله به این آقا جواب می دهم.» فرمود: «اگر کسی از من بپرسد باقر صدر چطور باقر صدر شد، جواب خواهم داد که باقر صدر مساوی است با ۱۰ درصد مطالعه و ۹۰ درصد تفکر.» اگر به این جمله توجه کنید، واقعاً آن را بسیار عمیق و مهم خواهید یافت. این هم برای خود یک روشی است. اگر الان شما به مجامع علمی نگاه کنید، می بینید که این روش کاملاً معکوس است، یعنی شاگرد فقط تلاش و همتش این است که چقدر مطالعه کند و چقدر از استاد مطلب بگیرد، نه اینکه چقدر فکر کند.بعد به ایشان گفتم: «اگر کسی از شما سؤال کند که روزی چند ساعت مطالعه می کنید، شما چه جوابی می دهید؟» شهید صدر گفت: «آقای حیدری! اگر اجازه بدهید، من سؤال شما را عوض کنم. شما باید از من سؤال کنید، روزی چند ساعت با کتاب بودید؟» گفتم: «آقا! من متوجه فرق این دو نشدم. سؤال من عباره اُخری همین است.» گفتند: «نه! خیلی تفاوت می کند. اگر سؤال کنید روزی چند ساعت مطالعه می کنید، ممکن است من به شما پاسخ بدهم، روزی شش ساعت یا روزی ۱۰ ساعت، اما وقتی سؤال کنید روزی چند ساعت با کتاب بودید، من در یک جمله به شما پاسخ می دهم که تا خواب نبودم با کتاب بودم.» ایشان فرمودند: «مثلاً من در دکان قصابی ایستاده ام، ولی با کتاب هستم، چون یک مسئله فکری در ذهنم هست و دارم آن را حل می کنم یا نشسته ام و غذا می خورم، ولی با کتاب هستم، بنابراین دیگر شما حق ندارید بپرسید روزی چند ساعت مطالعه می کنید. به جز مقداری که در خواب بوده ام، بقیه اش را با کتاب بوده ام.» اینها صحبت ها و مثال های شهید صدر است.مطلب دیگر اینکه ایشان می فرمود: «من به مدت پنج سال از نجف خارج نشدم. حتی شب های جمعه هم به کربلا نمی رفتم»، چون معمول بود که بزرگان شب های جمعه برای زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام) به کربلا می رفتند، اما ایشان می گفتند که پنج سال از نجف بیرون نرفتند، نه کربلا و نه کاظمین که موطن و مولد ایشان است. می گفتند: «وقتی به کاظمین رفتم، در خیابان های این شهر گم شدم، چون پنج سال بود که به این شهر نرفته بودم.» این هم نکته ای است که پشتکار ایشان را در درس و بحث می رساند.خاطره دیگر اینکه یک بار از ایشان پرسیدم: «شما چه زمانی به اجتهاد رسیدید و چطور توانستید این کارها را انجام دهید؟» ایشان جواب دادند: «من قبل از رسیدن به ۲۰ سالگی به اجتهاد رسیدم.» این هم نشان از نبوغ و استعداد ایشان دارد.یک خاطره دیگری هم نقل کنم و بحث را به اتمام برسانم. آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی نقل می کردند که وقتی منهاج الصالحین آقای خوئی چاپ شد، من جلد اولش را فرستادم خدمت شهید صدر. آقای صدر همان شب مطالعه کردند و هفت مورد را یادداشت کردند که این فتاوا با مبانی آقای خوئی جور در نمی آمد. نه اینکه درست است یا خیر؟ نه، این هفت مورد اصلاً با مبانی اصولی آقای خوئی تطابق نداشت. این را فرستاده بودند خدمت آقای خوئی. ایشان مطالعه کرده بودند و دیده بودند که این اشکالات وارد است. آنگاه آقای خوئی دستور توقف چاپ دوم منهاج را دادند و گفتند: «این را اول بفرستید نزد آقای صدر، مطالعه کند، ببیند اگر با مبانی ما جور در می آید، سپس آن را چاپ کنید».

 از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید بسیار متشکریم و برایتان آرزوی موفقیت داریم.

من هم از شما متشکرم و امیدوارم در مسئولیتی که در پیش گرفته‌اید، موفق باشید.

_________________________________

این گفتگو توسط آقای شاهد توحیدی انجام، و در «جوان آنلاین» به تاریخ ۱۶ فروردین ۹۰ منتشر گشته.

  • ویدیوهای ویژه