امام حسن عسكری (ع) در سال ۲۳۲هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان كه شایسته است پرورش دهد.
این زن پرهیزگار در سفری كه امام عسكری (ع) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت كرد. كنیه آن حضرت ابامحمد بود.
صورت و سیرت امام حسن عسكری (ع)
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه كمانی، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت.
امام حسن عسكری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشكوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش – در ایام عمر كوتاه خود – روشن كرد.
دوران امامت
به طور كلی دوران عمر ۲۹ساله امام حسن عسكری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد:
دوره اول ۱۳سال است كه زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.
دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزدیك ۶ سال امامت آن حضرت می باشد.
دوره امامت حضرت عسكری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی كه به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.
امام حسن عسكری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمكار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را – به وسیله آن دو غلام – آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام كه خود از نزدیك ناظر حال و حركات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.
وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با كسی سخن نمی گوید.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری كه داشت وقتی با حضرت عسكری ملاقات می كرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره كسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیدالله خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند.
با آنكه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود رفت و آمد نمی فرمودند، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسكری (ع) یكی نیز این بود كه از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست كسانی سپرده می شد كه دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود.چنانكه نوشته اند كه احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.
نیز اصحاب امام حسن عسكری، متفرق بودند و امكان تمركز برای آنان نبود، كسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند، فشار و مراقبتی كه دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود كه جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت كلی، این همه سختی را تحمل می كرد، و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی كرد.
اینكه حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسكری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما – جز با یاران خاص و كسانی كه برای حل مشكلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند – كمتر معاشرت می كردند به جهت آن بود كه دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیك بود، و مردم می بایست كم كم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشكلات خود را از اصحاب خاص كه پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.
باری، امام حسن عسكری (ع) بیش از ۲۹سال عمر نكرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احكام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حركت انقلابی شیعیانی كه از راههای دور برای كسب فیض به محضر امام (ع) می رسیدند بر جای گذاشت.
در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احكام الهی و مناظرات كلامی جنبش علمی خاصی را تجدید كرد، و فرهنگ شیعی – كه تا آن زمان شناخته شده بود – در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و كلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق كندی ، كه خود معاصر امام حسن عسكری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.
در قدرت علمی امام (ع) – كه از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود – نكته ها گفته اند. از جمله: همین یعقوب بن اسحاق كندی فیلسوف بزرگ عرب كه دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مكتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و كتابی را كه بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد.
شهادت امام حسن عسكری (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند.
در كیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (كه وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند كه ابن الرضا – یعنی حضرت امام حسن عسكری – رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه كرد.
یكی از ایشان نحریر خادم بود كه از محرمان خاص خلیفه بود، امر كرد ایشان را كه پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبیبی را مقرر كرد كه هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را – كه عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند – امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان كه پیوسته نزد آن حضرت باشند.
و این كارها را برای آن می كردند كه آن زهری كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه. ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.
بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد كرد… تا دو سال تفحص احوال او می كردند….
این جستجوها و پژوهش ها نتیجه هراسی بود كه معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او – از طریق روایات مورد اعتمادی كه به حضرت رسول الله (ص) می پیوست، شنیده بودند كه از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسكری فرزندی پاك گهر ملقب به مهدی آخر الزمان – همنام با رسول اكرم (ص) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسكری (ع) رفت و آمد بسیار می كردند، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.
به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تكرار می شد. حتی قابله هایی را گماشته بودند كه در این كار مهم پی جویی كنند. اما خداوند متعال – چنانكه در فصل بعد خواهید خواند – حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ كرد، و همچنان نگاهداری خواهد كرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.
باری، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند كه معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از كردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطبای مسیحی و یهودی كه در آن زمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی كه توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسكری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.
ماجرای جانشین بر حق امام عسكری (ع)
ابوالادیان می گوید: من خدمت حضرت امام حسن عسكری (ع) می كردم. نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم. در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.
ابوالادیان به امام عرض می كند: ای سید من، هرگاه این واقعه دردناك روی دهد، امامت با كیست؟
فرمود: هر كه جواب نامه من را از تو طلب كند.
ابوالادیان می گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما.
امام فرمود: هركه بر من نماز گزارد.
ابوالادیان می گوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم.
امام می گوید: هر كه بگوید كه در همیان چه چیز است او امام شماست.
ابوالادیان می گوید: مهابت و شكوه امام باعث شد كه نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر كذاب برادر امام حسن عسكری را دیدم كه نشسته، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند. من از این بابت بسیار تعجب كردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نكرد.
چون بدن مظهر امام را كفن كرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر كذاب را دعوت كرد كه بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیده موی، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را كشید و گفت: ای عمو پس بایست كه من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن كرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را كه با تو است تسلیم كن. من جواب نامه را به آن كودك دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسید: این كودك كه بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام.
در این موقع، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره كردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو كه نامه هایی كه داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی (كیسه ای) كه در آن هزار اشرفی است كه در آن ده اشرفی است با روكش طلا.
شیعیانی كه از قم آمده بودند گفتند: هر كس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم كن.
جعفر كذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل كرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسكری (ع) جستجو كنید و كودك را پیدا كنید. رفتند و از كودك اثری نیافتند. ناچار «صیقل» كنیز حضرت امام عسكری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینكه او حامله است. ولی هرچه بیشتر جستند كمتر یافتند.
خداوند آن كودك مبارك قدم را حفظ كرد و تا زمان ما نیز در كنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد. درود خدای بزرگ بر او باد.