بایگانی مقالات

  • ارتباط «انسان کامل» با مقام نبوت و امامت (۲)

  • در اصل اول مشخص گردید که امامت و نبوت دو مقام اجرایی در دستگاه الهی هستند، مانند رهبری، مرجعیت و قضاوت. حال پشتوانه این مقامات الهی چیست؟ پشتوانه مقامات دنیایی ممکن است امکانات و تبلیغات و… باشد، اما پشتوانه این مقامات الهی، علم و تقواست یعنی بر اساس این پشتوانه به افراد مقام می دهند.

    از این پشتوانه به مقام ولایت تعبیر شده است؛ پس اگر پرسیده شود که تفاوت مقام ولایت با مقام امامت یا نبوت در چیست، پاسخ این است که نبوت و امامت، مقامات اجرایی هستند که بر اساس مقام ولایت تعیین می گردند، که مثلا این شخص نبی باشد یا نباشد، امام باشد یا نباشد، نبی اولواالعزم باشد یا نباشد.

    قرآن به طور صریح می فرماید: «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ» (ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم) (إسراء: ۵۵) این تفضیل در چه چیزی بوده است؟ این تفضیل در مقام اجرا نبود، چرا که همگی «واجب الطاعة» بودند، زیرا آن ها فرستاده ی خدای متعال هستند، «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ» (در میان هیچ یک از آنها جدایى قائل نمى‏شویم) (بقره: ۱۳۶) در اطاعت تفاوتی ندارد که درجه این نبی باشد یا امام. یا آیه «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر ( اوصیاى پیامبر) را!) (نساء: ۵۹)، در اینجا فرض کنید اولوا الامر هم مختص به اهل بیت (علیهم السلام) است که بازهم درجاتشان متفاوت است، اما در اطاعت از ایشان دیگر تفاوتی نیست. در نتیجه افضلیت در مقام ولایت است نه در مقامات نبوت و امامت، لذا اگر گفته شود امیرالمومنین (علیه السلام) از باقی انبیا افضل است ذهنتان به مقامات اجرایی شان نرود.

    اهل سنت قائل به این شدند که ائمه ما امام نیستند، چرا که امامت به حمل شایع، به معنای حکومت داشتن است، ائمه ما نیز حکومت نکردند، پس دیگر عنوان امامت ندارند! مانند عالم و مرجع، مرجع به حمل شایع عالمی است که مقلد داشته باشد پس اگر مقلد نداشت دیگر مرجع نیست. البته اینجا مقصر ما بودیم که امامت را بد تعریف کردیم، ما از روز اول امامت را اداره شئون دنیا و آخرت مردم معرفی نمودیم، بر اساس این تعریف گفتند ائمه شما امام نیستند، چرا که زمام امور را به دست نگرفتند پس دیگر امام نبودند، هرچند صلاحیت این امر را نیز داشتند. یکی از اختلافات اصلی ایشان با ما همین است که می گویند تعبیر شما از علمای اهل بیت به امام، تعبیر غلطی است و صرف اینکه کسی صلاحیت امامت را داشته باشد لزوما امام نمی شود.

    حال اگر مبنا را تغییر دهیم و بر اساس مقام ولایت و نه مقامات اجراییِ نبوت و امامت این موضوع را بنگریم متوجه می گردیم که ائمه، بالفعل آن مقامات وجودی را دارا بودند.

    پس اصل دوم این شد که ملاک هر مقام اجرایی در دستگاه الهی، علم و تقواست که تعبیر به ولایت شده است.

    اصل سوم این است که اگر کسی در مقامات ولایت به اعلا مراتب رسید، از او به انسان کامل تعبیر می کنند.

    البته مهم این است که در قوس صعود به مراتب اعلای ولایت برسد نه در قوس نزول! یعنی به این دنیا بیاید و به آن مراتب برسد، چون تعبیر قوس صعود مربوط به این دنیاست، اگر شخص به این دنیا نیاید اصلا قوس صعودی ندارد، فلذا ملائکه قوس صعودی ندارند، همان که بودند می مانند، شروع و کمالی ندارند. اما آن کسی که می خواهد آغاز کند و به جایی برسد باید از دنیا آغاز کند و این از مفاخر این جهان دنیا است، لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «لا تسب الدهر فان الدهر هو الله»۱ اینکه برخی در این بازار (دنیا) ضرر نمودند، به دلیل بدی بازار نبود، بلکه شیوه تجارت را خوب نمی دانستند. امام هادی (علیه السلام) می فرماید: «سوق ربح فیها قوم و خسر فیها آخرون»۲ مشکل از شما بود که نتوانستید خوب استفاده کنید.

    از اینجا (دنیا) باید شروع نمود و هیچ راه دیگری هم ندارد چرا که «من السنن التی لا تتبدل ولا تتغیر» (از سنت هایی است که تبدیل و تغییر ناپذیرند)، خداوند سنت هایی دارد که به خودش هم اجازه نمی دهد که آنها را تغییر دهد، با اینکه می تواند تغییر دهد اما می فرماید «وعد علی الله» این وعده الهی است، این وعده را چه کسی وضع کرده؟ می فرماید خودم وضع نمودم و خودم نیز تغییر نمی دهم «كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ» (بر خود حتم کرده) (انعام: ۱۲) خداوند متعال بسیار قانون مدار است و جای هیچ استثنا و تبصره ای باقی نگذارده و خود نیز به خود این اجازه را نمی دهد!

    از این موارد به «سنن الالهیه» تعبیر شده که قرآن درباره آن می فرماید: «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا» (هرگز براى سنت خدا تبدیل نخواهى یافت، و هرگز براى سنت الهى تغییرى نمى‏یابى!) (فاطر: ۴۳) هیچ گونه تغییر و تبدیل و تحویل در آن صورت نمی گیرد.

    یکی از آن مهمترین قوانین تکوینی به تعبیر ما و «سنت الهی» به تعبیر قرآن، این است که قوس صعود الی الله باید از اینجا (دنیا) آغاز گردد و باید پله پله مراتب را طی کرد«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» (سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى‏کند) (فاطر: ۱۰). از اینجا باید آغاز کرد چون اینجا به حسب نظام وجود اسفل السافلین است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» (که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، سپس او را به پایین‏ترین مرحله بازگرداندیم) (تین: ۴و۵). این بدان معناست که ما ابتدا انسان را در قوس نزول خلق نمودیم و سپس به تدریج پایین آوردیم، تا بدین جا رسید و این اسفل السافلین وجودی است، و نه اسفل اخلاقی و ارزشی! برخی بد متوجه شدند و تصور کردند که این اسفل ارزشی است، در حالی که آیه، به قرائن متعدد، در باب وجود صحبت می کند و نه ارزش ها و در بسیاری موارد این دو با هم خلط می شوند و تصور می شود که اسفل السافلین توهین است، با اینکه توهین مربوط به نظام ارزش هاست و نه نظام وجود.

    مثلا اکنون اگر به جماد گفتید جماد، که یقینا از نبات هم پایین تر است، نبات هم از حیوان پایین تر است، حیوان هم از انسان پایین تر است؛ منظور پست جلوه دادن آن نیست بلکه مطلوب بیان ظرفیت و واقعیت آن است. به خلاف آنکه به شخصی بگویید فاسق، چون فاسق ارزش ها را زیر سوال می برد، اما اگر به چیزی گفته شد جماد، واقعا ارزشش را زیر سوال می برد؟ خیر مطلقا چنین نیست، زیرا تقسیم موجودات به جماد، نبات، حیوان و انسان یک تقسیم نوعی است در حالی که تقسیم به فاسق، فاجر، طاهر یک تقسیم ارزشی است و در اینجا نمی توان تعبیر توهین یا تکریم را به کار برد.

    حال اگر ما این اسفل السافلین را وجودی گرفتیم هیچ مشکلی نداریم اما اگرارزشی گرفتیم چگونه است؟ پاسخ این است که «فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» قوس نزول است، تا برسد به اینجا که اسفل السافلین است و قوس صعود می باشد و همین جا (دنیا) است که منزل آخر است و پس از آن دیگر چیزی نیست، حال که وارد دنیا شدید باید سیر صعود تدریجی طی شود.

    تعبیر قرآن در اینجا بسیار عجیب است و من این نکته را فقط در تفسیر بیضاوی که از عامه است دیدم که بسیار تفسیر مناسب و دقیق و عمیقی است. البیضاوی می گوید: تعبیری در قرآن نیامده که گفته باشد «اِلَیَّ اِلَیَّ»، بلکه فرموده «تَعَالَوْا» ، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردم می فرمودند: تعالوا؛ از نظر مفرداتی به این معنی است که آن زمان خانواده ها در بالای تپه ها زندگی می کردند و غروب که می شد می آمدند بالای بلندی می ایستادند و به بچه هایی که در پایین تپه بازی می کردند می گفتند: تعالوا تعالوا… یعنی چه؟ یعنی «بیایید بالا»، در حالی که ما در تعابیر کنونی خود تعالوا را به «بیا» تعبیر می کنیم در حالی که این متفاوت از آن است، قرآن به انسان می فرماید: بالا بیا (تعالوا). این بُعد مفرداتی است که باید بدان توجه شود، چون امکان دارد این بیایید، مقام مساوی تا مساوی باشد، یعنی از اینجا به آنجا، که این ارزشی ندارد، بلکه منظور این است که از مقام پایین خود جدا شده و به مقام بالاتر برسید.

    لذا بزرگان اهل عرفان می گویند وظیفه عالم در مورد مردم این است که دستشان را گرفته و بالا بیاورد نه اینکه خود نیز پایین رود! این که خرابکاری است… متاسفانه از این سخن که «امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم»۳ بد برداشت شده است، منظور پایین آمدن شما نبود، بلکه استفاده از روش هایی است که این ها را بالا بیاورید.

    روایات صحیح و معتبر نیز در این زمینه بسیارند که امام معصوم می فرمایند: «ان الایمان عشر درجات»۴ وظیفه عالم این است که چطور مردم را درجه درجه، پله پله، بالا بیاورد، چقدر بیان ائمه زیباست، حضرت می فرماید: «فلا تسقط من هو دونک»۵ حالا که یک پله ترقی کردی و آمدی بالا خیلی مراقب آن اشخاصی باش که از تو یک پله پایین تر هستند مبادا به آن ها نگاه تمسخر آمیز و یا تحقیر مآبانه داشته باشی! اگر با مرتبه پایین تر از خودت چنین کردی، «فیسقطک من هو فوقک»۶ بدان که شخص دیگری هم بالاتر از تو ایستاده که به تو خطاب می کند که چیزی نیستی، جالب آن که اهل بیت (علیهم السلام) می گویند اگر چنین باشد ما هم چیزی نیستیم چون خدای متعال که در اعلی مرتبه است به ما چنین خواهد گفت. حالا باید چه کرد؟ می فرماید: دستش را بگیرید بیاورید بالا «ارفعه الیک برفق»۷، شما اگر فرزندتان بخواهد از پله بالا برود چگونه کمکش می کنید؟ او را تحریک می کنید، یا دو دست او را می گیرید و بالا می آورید؟ به همان روش با همان لطافت و دقت دست مردم را بگیر و بالاتر بیاور.

    ولی وای بر کسی که چنین نکند، اشتباه کرده و مرتبه پایین تر از خود را تحقیر کند حال چه از نظر معنوی و چه از نظر روانی و یا اعتقادی، حال باید چه کند؟ «ومن کسر مؤمناً فعلیه جبره»۸ استغفار دیگر ثمری ندارد زیرا تو باید آن شکستگی را جبران کنی. این است معارف اهل بیت (علیهم السلام).

    پس اصل سوم این شد که آن کس که در قوس صعود توانست تا قله مراتب وجود برسد، تعبیر به «انسان کامل مکمل» کرده اند، نه فقط کامل است بلکه وظیفه دارد دیگران نیز تکمیل کند. «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ» (پس همان‏گونه که فرمان یافته‏اى، استقامت کن؛ و همچنین کسانى که با تو بسوى خدا آمده‏اند) (هود: ۱۱۲) این طور نیست که اگرعالم شدیم دیگر تمام است، ازمقتضیات علم، لوازم و مقامات وجودی علم، این است که باید دست دیگران را بگیرید و بالا بیاورید.

    این از نظر تئوریک، اما از نظر بیان مصداقی، دیگر این کار عقل نیست که بتواند مصداق را تشخیص دهد که چه کسی توانسته آن قله را فتح نماید؛ آیات و روایات گفته اند فقط یک نفر: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى» (سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد…) (نجم ۸) درباره هیچ پیامبر و امامی چنین نگفته، و خود ائمه نیز چنین تعبیری درباره خود نکرده اند و مقام اختصاصی آن انسان کامل مطلق است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز انسان کامل است، اما انسان کامل نسبت به دیگران؛ دیگر پیامبران، ائمه و… نیز همه انسان کامل اند اما نسبت به دیگران، اما آنکه انسان کامل مطلق است، فقط وجود پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) است.

    *برگرفته از سلسه دروس تخصصی علوم قرآن کریم

    پی نوشت ها:

    ۱. جامع الاخبار ص ۱۶۰

    ۲.تحف العقول ص ۴۸۱

    ۳.کافی ج ۱ ص ۲۳

    ۴.کافی ج ۲ ص۴۵

    ۵.همان

    ۶.همان

    ۷.همان

    ۸.همان

    • تاریخ : 2013/08/07
    • تعداد مشاهده : 1611

  • ویدیوهای ویژه