مختصری پیرامون برنامه اصلاح گرى دینی حضرت آیت الله العظمى سید کمال حیدری (دام ظله)
ب: هویت اسلام صحیح
اما در مورد هویت اسلام صحیح؛ مذاهب اسلامی، با اینکه تصریح دارند که بر قرآن و سنت و عقل و اجماع، اعتماد و تکیه می کنند، و مکتب صحابه، قیاس و عمل به رأی را نیز به آن افزوده اند، اما در عمل و واقعیت چنین امری وجود ندارد. به همین دلیل حضرت استاد حیدری این پدیده خطرناک را تحلیل و بررسی نموده و به این نتیجه رسیده که دو مکتب اساسی وجود دارد؛ اول مکتب حدیثی، که مکتب حاکم در تمام محافل و نهادهای دینی است، و دوم مکتب قرآنی که به دست فراموشی و نابودی و مهجوریت سپرده شده است و ما نیز از آن دور بوده و یا دور نگاه داشته شدیم؛ لذا قرآن کنار گذاشته شده و حدیث محوریت پیدا کرده و قرآن به مرجع صوری و حدیث به مرجعی حقیقیِ بی همتا تبدیل شده است.
مشکل فقط در یکه تازی حدیث نیست، بلکه مشکل خطرناکتر و بزرگتر از آن است، چرا که این مرجع بی همتا، دچار جعل و تخریب و تحریف شده است و تمام امت اسلامی توافق دارند که روایات ما دچار اسرائیلیات و جعل و دستکاری شده است. آشکار است که تاریخ این جعل به صدر اسلام باز می گردد، و طبق روایات متواتر بین تمام علمای اسلام، اولین کسی که از جعل حدیث و وارد کردن احادیث دروغین شکایت کرد، شخص رسول الله (صلى الله عليه وآله) بود.
علمای بزرگ تلاش نمودند تا این مشکل را حل و این بیماری روایی را معالجه کنند و اقداماتی جدی و صادقانه در این زمینه انجام دادند؛ اما نه تنها مشکل حل نگردید، بلکه بسیاری از آن اقدامات، بیش از نفع، ضرر وارد نمود؛ از جمله اعتماد به توثیقات عمومی و خصوصی رجال، که باعث شد یک روایت به خاطر موثوق بودن راویانش قبول و یا به خاطر ضعف راویانش مردود گردد. روش آیت الله خویی (رض) نیز همین بود، که حتی قاعده ی مشهور میان اصحاب، مبنی بر اینکه عمل اصحاب به یک روایت، مؤید آن و رویگردانی آنها از یک روایت، ناقض آن است، را نیز رد نمود و چنین گفت: نه رفتار آنها می تواند روایت ضعیف را تقویت کند و نه رویگردانی آنها می تواند روایت صحیح را ضعیف کند؛ ایشان همچنین توثیقات عالی وارده در مورد برخی از اصحاب، که مرسل و مسند به شمار می رود را رد کرده است، از جمله محمد بن ابی عمیر؛ لذا روش کلی ایشان، توثیق مطالبی بود که در مورد راویان روایت وجود دارد.
در سایه ی این روش سندی، صدها – اگر نگوییم هزاران – روایت با مضامین مهم، به دلیل ضعف سند رد شدند؛ همچنین صدها روایت با مضامین باطل معتبر گشتند و عمل به آنها تنها به دلیل صحت سند تایید گردید.
به همین دلیل حضرت استاد حیدری معتقد است که مذهب شیعه امامی اثناعشری، که اصولا بر روایات تکیه مى كند، بر تعداد نه چندان اندكى از روایات جعلی و دروغین اعتماد کرده است و باید این مشکل را با مراجعه به میراث روایی و تعیین ضابطه ای نو برطرف نمود تا مبادا مضامین مهم را از دست بدهیم و یا مضامین باطل را بپذیریم؛ و تنها متنی که به تایید تمام علمای اسلام هیچ تحریفی در آن واقع نشده است، قرآن کریم است و لذا غربال میراث روایی باید با توجه به قرآن کریم انجام شود.
شایان ذکر است که روایات عَرض [عرضه نمودن روایات به قرآن کریم] بسیارند، از آن جمله سخن امام موسی کاظم (علیه السلام) که فرمود: «اعرضوها على كتاب الله فما وافى كتاب الله عزّ وجل فخذوه، وما خالف كتاب الله فردوه» (روایات را بر کتاب خدا عرضه کنید، پس هر کدام که با کتاب خدا موافق بود بگیرید و هر کدام مخالف کتاب خدا بود، نپذیرید) (۱).
بنابراین اولین مرجع در تصحیح، خود قرآن است، همان طور که اولین مرجع در تاسیس نیز خود قرآن است، و مراجعه به قرآن و عرضه کردن احادیث به آن، نکته ای است که آیت الله حیدری با عبور «از اسلام حدیث به اسلام قرآن» به آن اشاره کرده است؛ لذا منظور ایشان ترک روایات یا رد بی دلیل آنها نیست، بلکه منظور ایشان تعیین ضابطه ای قطعی برای پذیرش میراث روایی است و این ضابطه همانا قرآن کریم با همراهی عقل برهانی است.
شایان ذکر است که تفاوت های بسیاری میان اسلام حدیث و اسلام قرآن وجود دارد که باید بررسی شوند تا خطرات اسلام حدیث و عظمت اسلام قرآن مشخص گردد. همچنین نشانه ها و موارد تطبیقی و نتایج علمی و عملی بزرگی میان این دو اسلام وجود دارد که یکی از آنها ـ اسلام قرآن ـ همان اسلام صحیح و دیگری ـ اسلام حدیث ـ همان اسلام غیر صحیح است. لذا امیدواریم در مجال دیگری این موضوع را شرح نماییم.
در پایان گفته نشود که اسلام قرآن همان دعوت ظاهرفریب خلیفه دوم است، زیرا چون عبارت «حسبنا کتاب الله» (کتاب خدا ما را کفایت می کند) است؛ اسلامِ قرآن طبق نظر حضرت استاد حیدری، حدیث را لغو نمی کند تا چنان گفته شود، بلکه دعوت برای رجوع علمی و عملی به قرآن کریم از طرفی و از طرف دیگر قرآن را ضابطه ی اصلی در تصحیح روایات قرار دادن است، زیرا قرآن اولین معیار دینی و تصحیحی(۲) برای حدیث است.
برداشت شخصی خود پیرامون برنامه اصلاح گری و سردمدار آن:
پرواضح است که این نوشتار تصویری کلی و خلاصه از برنامه دینی اصلاحی تقدیم نمود که در یک عبارت می توان آن را «عبور از اسلام حدیث به اسلام قرآن» نامید. این برنامه بی مقدمه آغاز نشده، بلکه سابقه ای طولانی دارد. حضرت استاد (دام ظله) در مناسب های مختلف و با عناوین متفاوت به این موضوع اشاره نموده و ریشه های این مبحث را در کتاب «منطق فهم القرآن» و کتاب «المنهج التفسیری للعلامة الحیدری» و همچنین کتاب تفسیری «اللباب فی تفسیر الکتاب» و برخی از دروس خارج فقه و اصول ایشان می یابیم.
اما حضرت استاد (دام ظله) با توجه به اهمیت ضرورت این مبحث، در ماه مبارک رمضان سال ۱۴۳۴ (هـ.ق) بخش های مستقلی از برنامه موفق و ملیونی خود، «مطارحات فی العقیدة»، را به این موضوع اختصاص دادند. ایشان در طول بیش از بیست برنامه به روش تحقیقی بی نظیری زمینه های تاریخی و سیاسی و ایدئولوژیک انتشار اسلام حدیث و فراموشی اسلام قرآن را تبیین کرده و خطرات این وضعیت و پیامدهای منفی گسترده ی آن را تشریح نمودند. البته ایشان مبحث خود را در مقام نقد رها نکرده و با بیان مهمترین نشانه های اصلی برنامه اصلاحی خود، نظریه اسلامی اسلامِ صحیح را مطرح کردند.
ما با نگاه به این برنامه و مباحث متعلق به اصل این نظریه، مسئولیت بزرگی را حس نمودیم که نمی توان از زیر آن شانه خالی کرد، بلکه شانه خالی کردن از زیر این مسئولیت بزرگ، نوعی خیانت به علم و معرفت به طور کلی، و دین به طور خاص است. ما بارها تلاش کردیم که به اشکالات برنامه اصلاح گری از نظر منتقدان و یا دشمنان آن، که به کلی با دیدگاه های حضرت استاد (دام ظله) مخالفند بپردازیم، اما هیچ نقد سازنده یا اشکال قابل توجهی نیافتیم و بارزترین انتقادات و نظرات آنها ـ طبق آنچه برایشان نقل شده یا نقل می کنند ـ عصبانیت و صدای بلند و اتهامات مکرر ایشان به مراجع شیعه و ابراز تردید در میراث روایی و علمایی شیعه و توصیف روایات شیعی به “اسرائیلیات” و عدم توجه به این نکته حکیمانه که «هر راست نشاید گفت» و… است که توسط اذهان تخریبی آنها عنوان می شود؛ در حالیکه از سال ها جهاد سرسختانه حضرت استاد (دام ظله) و درگیری و مبارزه با اسلام اُموی تکفیریِ ویرانگر چشم پوشی کرده و تمام پیروزی های ایشان که خواب را از چشم پیروان ابن تیمیه گرفت و باعث سرگشتگی ایشان شد، فراموش کردند. همان موفقیت هایی که باعث توجه بسیاری از برادران اهل سنت به بازبینی دقیق میراث روایی شان شد، اما هنگامی که نوبت به بررسی دقیق و نقادانه میراث شیعی ـ با هدف دقت و سلامت در دین و موضع گیری ـ رسید، فریادها بلند شد و رگها بیرون زد و چشمها از عصبانیت سرخ گشت!
ما با ابراز تاسف شدید به خاطر برداشت های نادرستی که از برنامه ی اصلاحی ایشان شده است، برای آنها آرزوی بخشش داریم، چرا که بسیاری از آنها حسن نیت داشتند اما راه را اشتباه رفتند.
از جمله ی انتقادات سطحی و غیر قابل ذکر آنها که بیشتر بر ساختار احساسات عقل جمعی ـ طبق اصطلاح حضرت استاد ـ تکیه داشت، عصبانیت و صدای بلند بود. در اینجا سوالی مطرح می شود: چه انتظاری دارید وقتی فردی خود را در برابر میراثی لبریز از اشتباهات بزرگ و سخنان علمایی می بیند که عقاید امت را به دور از قرآن کریم سامان بخشیده اند؟ از استادی که بیش از سی سال با قرآن زندگی کرده و می بیند که این قرآن نورانی فراموش شده و به تاراج رفته است و یادی از آن نمی شود چه انتظاری دارید؟ آیا باید با صدای آهسته سخن بگوید؟
آیا یک مسلمان غیور وقتی می شنود که به یک مسلمان اهانت شده یا کتاب یک عالم مسلمان هتک شده عصبانی نمی شود؟ حال چگونه می تواند به خاطر کتاب خدا خشمگین نگردد، وقتی که می بیند کتاب خدا نقشی در میراث و فرهنگ و رفتار مسلمانان ندارد، گویی قرآن کریم فقط برای ختم در ماه مبارک رمضان یا مجالس ترحیم نازل شده است!
آنهایی که پیرو اسلام حدیث هستند و نه اسلام قرآن، اگر مقداری در میراث روایی مطالعه کنند، خواهند فهمید که صدای بلند ایشان تنها برای اعلای حق و لرزش دستانش تنها به دلیل درد و تاسفی است که برای این واقعیت تلخ احساس می کند؛ اگر آنها منصف بودند، در حالی که اهل حدیث هستند، این رفتار را تقدیر می کردند، چرا که ما روایات بسیاری در این زمینه داریم. امام جعفر صادق از امام محمد باقر (علیهما السلام) از صحابی جلیل “جابر بن عبدالله انصاری” روایت می کنند که گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله هنگامی که خطابه می نمود چشمانش سرخ و صدایش بلند و خشمگین می گشت، و مانند فرمانده یک سپاه می فرمود: «صبحکم مساکم»، و می فرمود: «فاصله بعثت من تا روز قیامت مانند این دو است» و انگشت سبابه ی خود را به انگشت وسط جفت می کرد، سپس می فرمود: «اما بعد، بهترینِ امور، کتاب خدا و بهترین هدایت، هدایتِ محمد است»(۳).
اما ادعای متهم کردن مراجع شیعه؛ ایشان از اشخاص انتقاد نکرد، گرچه قابل نقد باشند، بلکه از روش و مکتب علمی و نوع توجه آنها به میراث و حرکت آهسته ی آنها، که با پیشرفت سرسام آور علوم در روزگار معاصر و ارتباطات اجتماعی و درگیری های فکری و فرهنگی و دینی بی سابقه، همسان نیست انتقاد کرده است؛ همچنین از اختلافات و چند دستگی هایی که میان ما از جمله در محافل دینی وجود دارد انتقاد نموده. حال آیا از ایشان – حسنی حیدری – انتظار می رفت که به سکوت رايج بپيوندد و یا سکوتی دیگر به محفل سکوت موروثی بیافزاید؟!
بنابراین :« کجاست حسن بن على؟ کجاست حسین بن على؟ فرزندان حسين كجايند؟ شایسته ای پس از شایسته ای دیگر و راستگویی پس از راستگویی دیگر، كجاست بهترين برگزيده پس از بهترين برگزيده؟ کجایند خورشیدهای تابان؟ کجایند آن ماههای فروزان؟ کجایند آن ستارگان درخشان؟ كجايند پرچم هاى دين و پايه هاى دانش؟»(۴)
و کجاست فریاد سید الشهداء حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام): « ذلّت از ما به دور است! خدا و رسول خدا و مؤمنين بر ما زبونی و ذِلّت را نمیپسندد، و دامن های پاكيزه ای كه ما را در خود پرورش داده اند، و سرهای پرغیرت، و جان های استوار، بر ما نمی پسندند كه اطاعت فرومايگان و زشت سيرتان را بر قتلگاه كريمان و شرافتمندان ترجيح دهيم! آگاه باشيد كه من با همين خاندان کم تعداد و اندکی یاران آماده حركت هستم!» (۵).
اما ابراز تردید در میراث روایی و علمایی شیعه، و توصیف برخی روایات آن به “اسرائیلیات”، یک اتهام دروغین و مذبوحانه است؛ ایشان در این باره تاکید کرده اند که میراث روایی اسلامی، از جمله میراث روایی شیعی، شامل روایات جعلی و دروغین و بسیاری از اسرائیلیات است، و تمام علمای محقق شیعه و سنی این موضوع را تایید می کنند، آیا میراث روایی تفسیری از ایشان مخفی مانده؟
اما در مورد بی توجهی به این نکته حکیمانه که «هر راست نشاید گفت»؛ به این دلیل که آنها در بسیاری از موارد عادت به سکوت کرده اند، هر سخن راستی که گفته می شود را مشمول قاعده ی لزوم سکوت می دانند، گویی که ما مامور به سکوت شده ایم و نه سخن گفتن، مگر انبیاء با سکوت مبعوث شده اند؟
البته ایشان (دام ظله) از گذشته و تا هم اکنون به این قاعده که «هر راست نشاید گفت» پایبند بوده و هیچ سخنی که نباید گفته شود، بر زبان نیاورده است. اگر بخشی از آن سخنان را بر زبان می آورد، درها بسته و چشم ها کور و شیرخوارگان پیر می گشتند، و الی الله المشتکی. لذا اگر به این قاعده ی سکوت عمل نمی کرد، چندین برابر آنچه تا کنون گفته را برای مردم آشکار می کرد، به ویژه اینکه ایشان خود به زیر و بَم امور آگاه است و بیش از چهل سال از عمر حوزوی شان می گذرد؛ اما به سخن جد بزرگوارش امیر المومنین علی (علیه السلام) عمل می کند که در آن خطابه ی تاریخی فرمود: «پس آنگاه، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم، پس صبر نمودم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود؛ و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند»(۶).
اما اموالی که سخاوتمندانه خرج می کنند، از حقوق مستضعفان گرفته شده و تلاش های آشکار آنها، تنها برای ساکت کردن صدای حقیقت است؛ این هدف آنهاست اما هرگز به هدف خود نخواهند رسید و خودشان به دامی که نهاده اند گرفتار خواهند شد، و خداوند بزرگ و بلند مرتبه به درستی فرمود: «وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً» (ما به سراغ اعمالی که انجام دادهاند می رویم، و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار میدهیم!) (فرقان: ۲۳).
بله، این است برخی از کارهای انسان (هر کید و مکر که داری انجام ده، هر کوشش که خواهی بنما، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند که هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی) (۷) و کارهای انسان چون کف روی آب است که به سرعت ناپدید می گردد.
اما کارهایی که برای خداوند متعال باشد هرگز از درخشش باز نمی ایستد، او تنها باقی است هرچند که مخالفان کارشکنی کنند، و تنها این کار است که پرثمر و حیات بخش است، هر چند که مخالفان خشمگین شوند و همان است که برای مردم منفعت خواهد داشت. خداوند تعالی می فرماید: «كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» (خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند! امّا کفها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند در زمین می ماند؛ خداوند اینچنین مثال می زند!) (رعد: از آیه ۱۷).
تقلید کورکورانه:
در پایان مایلم برخی از آیات قرآنی را یادآوری کنم که تاکید می کنند باید از محدودیت های موروثی بی فکر و تدبیر خروج کرد؛ و البته اکثر مخالفان دعوت های اصلاح گری در تاریخ بشریت فقط بر پیروی کورکورانه و بدون تفکر از پدران و پیشینیان خود تاکید می کردند:
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ» (چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مى رويم كه پدرانمان مى رفتند. حتى اگر پدرانشان بی خرد و گمراه بودهاند) (بقره: ۱۷۰).
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ» (و چون به ايشان گويند كه به آنچه خدا نازل كرده است و به پيامبر روى آوريد، گويند: آن آيينى كه پدران خود را بدان معتقد يافتهايم ما را بس است. حتى اگر پدرانشان هيچ نمى دانسته اند و راه هدايت نيافته بودهاند؟) (مائده: ۱۰۴).
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ» (و چون به آنها بگويند: از آنچه خدا نازل كرده است پیروی كنيد؛ گويند: نه، ما از آيينى كه پدران خود را بر آن يافتهايم پیروی می كنيم. اگر چه شيطان به عذاب آتششان فراخوانده باشد.) (لقمان: ۲۱).
«قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ» (گفتند: آيا آمده اى تا ما را از آن آيين كه پدرانمان را بر آن يافته ايم منصرف سازى تا در زمين سرورى يابيد؟ ولى ما به شما ايمان نمى آوريم.) (يونس: ۷۸).
والحمد لله رب العالمين وصلى الله على النبي الخاتم الأمين وعلى آله الطيبين الطاهرين، وعلى من اتبعهم بإحسان إلى يوم الدين.
العبد الراجي رحمة ربه
د. طلال الحسن
———————————————–
(۱ ) اصول كافی، شيخ كلينی: ج۱ ص۸.
(۲) منظور از اینکه قرآن معیار اول برای تصحیح روایات است، این است که یک معیار دیگر قابل اعتماد نیز وجود دارد و آن عقل قطعی است، یعنی دلیل عقلی قطعی. اما در صورتی که یک روایت با هیچ یک از این دو معیار صحیح نباشد ـ مانند بسیاری از روایات موجود در جزئیات شریعت ـ باید از روش تصحیح قرینه ای استفاده شود که یکی از راه های آن استفاده از روایات متواتر در مضمون است.
(۳) سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد الزوينی: ج۱ ص۱۷ ح۴۵؛ همچنین صحيح مسلم، مسلم النيسابوری: ج۳ ص۱۱.
(۴) «أين الحسن أين الحسين، أين أبناء الحسين، صالح بعد صالح، وصادق بعد صادق، أين السبيل بعد السبيل، أين الخيرة بعد الخيرة، أين الشموس الطالعة، أين الأقمار المنيرة، أين الأنجم الزاهرة، أين أعلام الدين وقواعد العلم؟؟؟»، دعای ندبه (المزار، محمد بن المشهدی: ص۵۷۸).
(۵) «هيهات منا الذلة، يأبى الله لنا ذلك ورسوله والمؤمنون، وحجور طابت وطهرت، وأنوف حمية، ونفوس أبية، من أن نؤثر طاعة اللئام، على مصارع الكرام، ألا وإني زاحف بهذه الأسرة على قلة العدد وخذلان الناصر…» أبصار العين في أنصار الحسين (عليه السلام)، شيخ محمد السماوی: ص۳۷.
(۶) نهج البلاغه، خطبه های امام علی (عليه السلام): ج۱ ص۳۱، خطبه سوم معروف به شقشقيه.
(۷ ) (… فكد كيدك، واسع سعيك، وناصب جهدك، فوالله لا تمحو ذكرنا…)، از خطبه حضرت زينب (عليها السلام) که در مجلس یزید ایراد شد.