مجری: بینندگان محترم سلام علیکم! با برنامه ای دیگر از برنامه های «مطارحات فی العقیدة» ماه مبارک رمضان در خدمت شما هستیم. خوش آمد می گویم به محضر آیه الله سیّد کمال حیدری، محضر استاد عرض می کنم که موضوع این برنامه «مرجعیّت دینی و چشم اندازهای پیش رو» است. پیرامون این موضوع ما با سوالات بسیاری مواجه هستیم. از دهه های اخیر، یعنی از زمان شیخ الأمین شرف الدین (ره) و از زمان شیخ کاشف الغطاء (ره) سوالات و طرح هایی در این باره مطرح بوده است، از جمله طرح شهید صدر (ره) معروف به مرجعیّت رشیده و نیز طرح ولایت فقیه مرحوم امام خمینی (ره)، برخی حوزه ی ناطق را در مقابل حوزه ی صامت می بینند والخ… سخن از نقش علمای دین است، و به طور مشخص نقش علمای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در عصر غیبت چیست؟ در دوران حاضر نقش موسسات دینی را چگونه ارزیابی می کنید؟ دنیا سراسر جنجال و هیاهوست و بسیاری از مراجع هنوز به شیوه سنّتی فکر می کنند، اساساً نقش علمای دین چیست؟
حضرت آیت الله حیدری:
أعوذ بالله السّمیع العلیم من الشّیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین. اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
بنده می دانم موضوع برنامه از موضوعات حسّاس و پرمخاطره محسوب می شود و باید انسان با دقّت و حساسیّت خاصی به این موضوع بپردازد، آنچنانکه گویی می خواهد بر راه مستقیمی که برنده تر از شمشیر و باریک تر از مو در شب تاریک است، گام بگذارد. آن موضوع، موضوع مرجعیّت دینی و وظایف مراجع دینی در عصر غیبت کبری است، خصوصاً در زمانه حاضر که عصر جهانی سازی و ارتباطات است و دارای پیچیدگی های زیادی است.
عزیزان! من به دو اصل به عنوان مقدّمه اشاره می نمایم:
اصل اول: کسی به بنده اشکال نگیرد که شما می خواهید حوزه های علمیه، مراجع دینی و نهادهای دینی را تضعیف نمایید، هرگز! چرا که بنده معتقدم خود حاصل و نتیجه ی کوچکی از نتایج این نهاد هستم و باور دارم که حقیقتاً نهاد دینی و مرجعیّت، هویّت تشیّع را تشکیل می دهند و خود ائمه (علیهم السلام) بودند که سازمان وکالت و مرجعیّت علمای دین را طرّاحی نمودند.
امام دوازدهم (علیه السلام) در این باره فرمودند: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله» (در حوادثی که برایتان پیش می آید به راویان حدیث ما رجوع کنید چون آنها حجّت من بر شما و من حجّت خدا هستم) (۱).
کسی تصور نکند که من خدای ناکرده در صدد تضعیف مراکز و مرجعیّت دینی هستم. بنده در مورد مفهوم صحبت می کنم و روی صحبتم با اشخاص نیست. چرا؟ چون معتقدم مهمترین وسیله ای که شیعه را در عصر غیبت به امام دوازدهم (علیه السلام) مرتبط می سازد همین مرجعیّت دینی است. پس این سخن به چه نیّتی مطرح می شود؟ پاسخ این است که این گونه سخنان به عنوان نقد درونی است که موجب غنی تر شدن نهاد و مرجعیّت دینی می شود. این نواقص و اشکال ها را ما باید اصلاح کنیم و شایسته نیست کسی از بیرون بیاید و بخواهد آن را اصلاح نماید.
اصل دوّم: سخن بنده متوجه شخص یا اشخاص معیّنی نیست. شما را برحذر می دارم از اینکه برخی بگویند آقای حیدری کلامش را متوجّه شخص یا اشخاص مشخصی کرده است، اصلاً چنین چیزی نیست. احترام به اشخاص و افراد و احترام خاصّ قائل شدن برای آنها نشانه ی دینداری است. اساساً روش من اینگونه نیست که به اشخاص بی احترامی و تعرّض نمایم. بنده هنگامی که از ابن تیمیه نامی می برم، با اینکه اعتقاد دارم او ناصبی است و لبریز از کینه نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت (علیهم السلام) است، با احترام و ادب از او یاد می کنم. پس به طریق اُولی هنگامی که سخن از مراجع دینی در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به میان می آید همانند اشخاص محترم با آنها برخورد می نمایم. بنابراین مسأله به مفهوم این نظریه ی بنده برمی گردد نه به اشخاص معیّنی.
من مثالی می زنم تا موضوع برای بینندگان محترم روشن شود. اگر فرض کنیم ما به وزارت آموزش و پرورش برویم یا به وزارت امور خارجه یا… و سپس شروع کنیم به انتقاد، این کار معنایش این نیست که ما نیازی به وزارت آموزش و پرورش یا وزارت خارجه و… نداریم، بلکه عملکرد معیّن و مشخّصی از این نهادها را مورد انتقاد قرار می دهیم، نه ضرورت اصل وجود آنها را.
مجری : یقیناً روی سخن در مورد شخص خاصّی نیست.
حضرت آیت الله حیدری: به هیچ وجه، شخصی گاهی مؤمن و متدیّن است و شما پشت سر او نماز می خوانید و از شخصیّت خوب و مثبت او سخن می گویید ولی این یک سخن است و برنامه ها و فهمش از این نقشی که او به آن معتقد و پایبند است، سخن دیگری است. کلام ما متوجّه این نکته است و به همین خاطر هر آن چه که تقریباً در این یک سال رخ داد، تلاش هایی مداوم و دامنه دار از درون مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و از خارج آن بود، که گفتند آقای حیدری به اشخاص ]دینی و مراجع دینی[ تعرّض و بی ادبی کرده است. در مرحله ای یک سی دی پخش شد و در آن بیان شد که ما در مورد اشخاص ]دینی و مراجع دینی[ سخن گفتیم، در مرحله ای دیگر جزواتی را پخش کردند و گفتند که سیّد حیدری به اشخاص ]دینی و مراجع دینی[ سخن گفته است و در مرحله ای هم در ماهواره ها از اشخاص معیّنی سخن گفتند.
عزیزان! من مجدداً و با بیانی قاطع می گویم، تمام آن سخنان و کلمات را از قبیل متشابهات در نظر بگیرید و زمانی که خواستید آن متشابهات را بفهمید به این امور محکم و مسلّم مراجعه کنید و آن این است که بنده نفسم را مبرّا نمی دانم، امّا به طور کلی روش من این نیست که از اشخاص سخن بگویم، بلکه از برداشت ها، دیدگاه ها، مفاهیم و برنامه ها سخن می گویم و در این برنامه روی سخن مخصوصاً با طلاب علوم دینی در حوزه های علمیه و خصوصاً با فرزندانم و شاگردانم و برادران فاضلم در حوزه ی نجف و همچنین در حوزه ی قم و بقیّه ی حوزه های علمیه در عالَم است، کسانی که از آثار علمی ام استفاده می کنند، از کتبم، از برنامه های من، از دروسم و… روی سخنم با آنهاست.
عزیزان! حال که مقدّمه روشن شد باید عرض کنم که در عصر غیبت در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و درباره ی سخنی که در ابتدای بحث مطرح شد، دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اوّل، معتقد است وظیفه ی مراجع دینی در عصر غیبت کبری این است که فقط رساله ی عملیّه بنویسند و وظیفه ی دیگری ندارند. کل وظیفه ی مراجع خلاصه می شود در نوشتن رساله ی عملیّه و اگر رساله نوشتند وظیفه ی آنها پایان می پذیرد.
مجری: واقعاً چنین دیدگاهی وجود دارد؟
حضرت آیت الله حیدری: بله! اکنون برای شما از بزرگان و علمای هم عصرمان، نه از بزرگان گذشته، مطالبی می خوانم و به برخی از جملاتشان اشاره خواهم نمود. این جملات استاد ما مرحوم آیت الله العظمی خویی (ره) است. بنده نزد این استاد بزرگ یعنی آقای خویی (ره) درس خوانده ام و ایشان از بزرگان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در دهه های اخیر بودند. شاید اکثر مراجع فعلی هم از شاگردان ایشان محسوب شوند.
جملاتی که قرائت می کنم از کتاب «التنقیح فی شرح العروة الوثقی» که تقریرات بحث آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی (ره) و تقریرات میرزا علی غروی تبریزی (ره) است. بنده هم نزد مرحوم خویی (ره) و هم نزد تقریرنویس ایشان مرحوم میرزا علی غروی تبریزی (ره) حاضر بودم و از ایشان بهره بردم.
در کتاب «التنقیح» جلد ۱، صفحه ۴۲۴، آیت الله خویی (ره) می خواهند نقش علمای دین و مراجع دینی را دقیقاً در عصر غیبت کبری بیان کنند و می گویند: «إن الولاية لم تثبت للفقيه في عصر الغيبة بدليل وإنما هي مختصة بالنبي والأئمة(عليهم السلام)» (ولایت برای فقیه در عصر غیبت با دلیل ثابت نشده ]یعنی هیچ دلیلی پیدا نشده که برای فقیه در عصر غیبت، ولایتی در نظر گرفته باشد[ و آن ولایت مختص به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه(علیهم السلام) است) پس نقش و وظیفه ی فقیه چیست؟ آیت الله خویی(ره) می گوید: «بل الثابت حسبما تستفاد من الروايات أمران نفوذ قضائه وحجية فتواه» (بلکه آنچه ثابت شده و به حَسَب روایات استفاده می شود، دو کار است) آن دو کار چیست؟ (قضاوتش نافذ است و فتوایش حجّت است) یعنی یکی نوشتن رساله ی عملیّه و دیگری نافذ بودن حکمش در هنگام قضاوت بین دو متخاصم. این مطلب در کتاب «التنقیح» آمده است. ایشان همچنین در کتاب «مستند العروة الوثقی» «کتاب الصوم» جلد ۲، صفحه ۸۸، می گوید: «وملخص الكلام أن إعطاء الإمام (علیه السلام) منصب القضاء للعلماء أو لغيرهم لم يثبت» (…و خلاصه سخن اینکه اعطای منصب قضاوت از سوی امام(علیه السلام) به علماء یا غیر ایشان ثابت نگشته است) حتی قضاوت هم ثابت نشده است، در این صورت نقش و وظیفه ی فقها منحصر در فتوا دادن است. مفهوم این جملات چیست؟ یعنی علمای دین فقط رساله ی عملیّه بنویسند، آیا نقش و وظیفه ی دیگری ندارند؟ می گویند خیر.
بنده می پرسم وظایف یک عالم دینی چیست؟ آیا وظیفه اش فقط نوشتن فتوا برای مردم است؟ از باب نکاح و باب طلاق و باب معاملات از او سؤال کنند و او بگوید این حکمش واجب است، آن حرام است، آن یکی مستحب است یا مکروه است؟ این همان گرایش و دیدگاه اوّل است که از آن تعبیر به علمای حلال و حرام و فقیه حوزوی نمودم، منظورم این نوع از فقهاست.
و این دیدگاه تعدادی از شاگردان برجسته آقای خویی(ره) است که اکنون از مراجع معاصر کنونی هستند و این دیدگاه و نظریه را اتّخاذ می کنند.
دیدگاه دوّم: بینندگان عزیز به این معیار و قاعده خوب توجّه کنید! این دیدگاه معتقد است، تمام اختیارات و وظایف و مسئولیّت هایی که بر عهده ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و امامان(علیهم السلام) بوده، برای مراجع دینی درعصر غیبت هم ثابت است، مگر مواردی که استثناء شده باشد؛ اصلش ثابت است، مگر اینکه که دلیلی بیاید و بگوید این مورد ثابت نشده است. این دیدگاه کاملاً در مقابل دیدگاه اوّل است.
دیدگاه اوّل می گوید هیچ کدام از مسئولیّت هایی که برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام(علیه السلام) ثابت شده برای فقیه در عصر غیبت ثابت نشده است مگر فتوا دادن، اما دیدگاه دوّم می گوید، تمام آن امور، برای فقیه و عالم دینی هم ثابت شده است مگر مواردی که با دلیل خارج شود.
می پرسید مسئولیت های پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ائمه(علیهم السلام) چیست؟ من در پاسخ می گویم تصوّر می کنم نیازی به توضیح نباشد! عزیزان من وظایف ایشان اوّلا: تبیین و توضیح دین است، دوما: برپا کردن دین در زندگی مردم است، سوم: اجرای دین است، چهارم: دفاع از حریم دین و از عقیده ی دینی، پنجم: نگهبانی از دژهای اسلام است، ششم، هفتم ….دهم: باید به شئون و مسائل امت اهتمام داشته و برای حفظ آن تلاش نماید.
آیا شکّی در این نقش ها برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه (علیهم السلام) وجود دارد؟ بنده تصورمی کنم وجود ندارد. این دیدگاه دوّم می گوید: تمام این نقش ها و مسئولیّت ها، برای مراجع دینی در عصر غیبت کبری ثابت است.
می گویید این همان نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه است که حضرت امام خمینی(ره) به آن قائل بود.
امشب می خواهم حقیقتی را برای تان بیان کنم. این نظریه، دیدگاه عموم فقهای امامیه است؛ ولی کسی که بیمار یا نادان است تلاش می کند که این قضیه را به سمتی سوق دهد که گویی امام خمینی(ره) خودش به تنهایی قائل به این دیدگاه بوده است، تا جایی که می گوید دیدگاه امام(ره) در مقابل فقه مذهب شیعه و مراجع و فقهای شیعه در عصر غیبت قرار دارد. خیر! هرگز! این دیدگاه، دیدگاه عموم فقها در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به حساب می آید. این دیدگاه در اکثریت است، امّا آن دیدگاه در اقلیت است.
شاید بگویید این مطالب شعار و ادّعاست و شما باید این مطلب را ثابت کرده و باید از نظرات علماء در اثبات این ادّعا دلیل بیاورید. بنده برای اثبات این مطلب به ذکر دلایلی از حدود دویست، دویست و پنجاه سال گذشته رجوع می کنم. ماقبل آن را بحث نمی کنم چون وقت کم است. از پیشوای فقهای معاصر شیخ محمد حسن نجفی جواهری(ره) صاحب کتاب «جواهرالکلام» آغاز می کنم و گمان می کنم علما و اساتید و فضلا و طلاب علوم دینی ارزش این کتاب را در حوزه های علمیه و نقش این شخصیّت برجسته را می دانند.
در این زمینه نگاه کنید به «جواهرالکلام» انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج ۴۰ ص ۱۸، به عباراتش توجه کنید. می گوید: «و يمكن بناء ذلك على إرادة النصب العام» (و می توان آن را حمل بر نصب عامّ کرد) یعنی امام دوازدهم(علیه السلام) مراجع دینی را به عنوان جانشین عام خود منصوب کرد. آنها را در چه اموری منصوب کرد؟ «في كل شيء على وجه يكون له ما للإمام (عليه السلام)» (در هر امری که به نحوی برای امام(علیه السلام) ثابت شده است)، یعنی همه ی اختیارات و مسؤولیت ها و نقش هایی که بر دوش امام معصوم(علیه السلام) در عصر حضور قرار داده شده، همه ی آنها در عصر غیبت به مراجع دینی منتقل می شود. «بل هو مقتضی قول صاحب الزمان (روحی له الفدا): «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة أحادیثنا، فانهم حجتی علیکم، وأنا حجة الله» ضرورة كون المراد منه أنهم حجتی علیکم في جمیع ما أنا فیه حجة الله عليكم إلا ما خرج» (این مطلب مقتضای فرمایش امام زمان(روحی له الفدا) است که فرمود: «در پیش آمدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، که ایشان حجت من بر شما و من حجت خدایم» بدیهی است که مراد و مقصود از آن ]حدیث[ این است که ایشان ]فقهاء و مراجع دینی[ در تمام اموری که من در آن حجّت خدا هستم، حجّت من بر شما هستند ، مگر آن اموری که استثناء شده است).
یعنی اگر اکنون امام معصوم(علیه السلام) حاضر بود، وظیفه اش فقط نوشتن رساله ی عملیّه بود یا وظیفه اش، هم رساله ی عملیّه و هم قضاوت و هم اداره ی امور امت و هم برپایی احکام الهی بود؟ جریان امور به دست کیست؟ اگر امام معصوم(علیه السلام) حاضر بود امور در دست ایشان بود. همچنانکه هنگامی که امام دوازدهم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند، چنین می شود و همچنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ایّام خلافتش این گونه بود، همچنان که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ایّام حکومتش در مدینه این چنین بود. می گوید: تمام این وظایف و امور برای مراجع دینی ثابت است مگر آنچه که استثناء شده است. این مورد اوّل.
اما مورد دوّم، این مطلب هم از مرحوم صاحب جواهر(ره) است. ایشان در جلد ۲۱«جواهر الکلام» ص ۱۴ می گوید: «بعموم ولاية الفقيه في زمن الغيبة الشاملة لذلك» (عام بودن اختیارات ولیّ فقیه در زمان غیبت که شامل اختیارات معصوم می شود) بنابراین برای فقیه به ولایت عامّ و گسترده معتقد است.
در صفحۀ ۳۹۷ از همان کتاب می گوید: «و بأن الضرورة قاضية بذلك في قبض الحقوق العامة و الولايات… بعد علمهم بكثرة شيعتهم في جميع الأطراف طول الزمان، وبغير ذلك… وكفى بالتوقيع الذي جاء للمفيد من الناحیة المقدسة… بل لولا عموم الولایة لبقي کثیر من الأمور المتعلقة بشیعهتم معطلة» (و ضرورت دارد برای فقیه اختیاراتی همانند اخذ حقوق عموم مردم و ولایات… چرا که می دانند که شیعیان شان در همه اطراف و اکناف در طول زمان بسیارند، و غیر این موارد… و توقیعی که از ناحیه مقدسه به شیخ مفید(ره) رسید کفایت می کند… که اگر تمام ولایت نبود، بسیاری از امور مربوط به شیعیانشان معطل می ماند) این نظریه صاحب جواهر(ره) بود.
اما از شاگرد صاحب جواهر(ره) یعنی شیخ انصاری(ره) دلیل دیگری می آوریم. شیخ الفقهاء، شیخ اعظم، انصاری(ره) استاد همه ی این مکتب جدید در نجف. در کتاب «مکاسب» شیخ اعظم مرتضی انصاری(ره) ج ۳ ص ۵۵۴ ایشان می گوید: «بل المتبادر عرفاً من نصب السلطان حاكماً» (آنچه عرفاً از منصوب کردن یک سلطان توسط حاکمی متبادر می شود این است که) یعنی زمانی که سلطان شخصی را برای کاری منصوب می کند و بگوید: پس او را حاکم قرار دادم، هم چنانکه در مقبولۀ عمربن حنظله است، شیخ انصاری(ره) می گوید: «وجوب الرجوع في الأمور العامة المطلوبة للسلطان إليه» (مراجعه کردن به این حاکم در همه ی اموری که مورد نظر پادشاه است واجب است) و در همه ی مواردی شما به حاکم رجوع می کنید، باید به حاکم منصوب از طرف امام معصوم(علیه السلام) رجوع کنید.
شیخ انصاری(ره) می گوید: «لابدّ من الرجوع فيها عرفاً أو عقلاً أو شرعاً إلى الرئيس» (عرفا یا عقلا یا شرعا مراجعه کردن به حاکم (در همه امور مزبور) لازم است) یعنی به مراجع دینی در عصر غیبت مراجعه شود. چه کسی این شایستگی و صلاحیّت را به مراجع دینی عطا کرده است؟ این اختیارات و شایستگی را امام دوازدهم(علیه السلام) در عصر غیبت کبری به مراجع دینی عطا کرده است. امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرموده مادامی که من در پس پرده ی غیبت هستم، رها کردن شیعیان و پیروانم بدون سرپرست و ولیّ غیرممکن است.
عزیزان! یکی از مهمترین ادله ی ما بر ضرورت تعیین امام و خلیفه ی بعد از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که می گوییم چگونه معقول است رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امّت خود را بدون امام و خلیفه و سرپرست رها کند؟ سؤال این است که امام دوازدهم(علیه السلام) می خواهد که به غیبت رود و معلوم نیست که این غیبت کبری ۱۰۰ سال است، ۲۰۰ سال است یا ۵۰۰ سال است، تا اکنون که بیش از هزار سال طول کشیده است و شاید هزار سال دیگر طول بکشد و شاید پنج هزار سال دیگر طول بکشد و شاید صدهزار سال طول بکشد، «کذب الوقاتون» توجّه کنید که هیچ کس نمی تواند وقتی را برای ظهور آن حضرت معیّن کند.
پرسش: اگر امام دوازدهم(علیه السلام) شیعیانش را بدون اینکه سرپرست و خلیفه و پیشوا و حجّتی بر ایشان معیّن نماید، رها کند، آیا این اهتمام به شیعیان است یا بی توجّهی نسبت به آنها؟ آیا منطق این را قبول می کند؟ به همین خاطر ما معتقدیم، به همان دلیلی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جانشینی بعد از خودش معیّن کرد، همان دلیل می گوید که امام دوازدهم(علیه السلام) هم در زمان غیبت کبری برای بعد از خود جانشین معیّن کرد و این همان حدیث صحیح و معتبر است که می گوید: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة أحادیثنا» (در پیش آمدها به راویان احادیث ما رجوع کنید). این نیز از شیخ اعظم انصاری.
اگر بخواهیم به علمای قبل از صاحب جواهر(ره) مراجعه کنیم، می توانیم به نظر علّامه نراقی(ره) رجوع نماییم و ایشان برای بزرگان و اهل علم فردی شناخته شده است.
کتاب «عوائدالایام» تألیف «المولی النراقی» انتشارات بصیرتی تحت عنوان: «فی تحدید ولایة الحاکم» (در مشخصات ولایت حاکم)، ببینید صاحب کتاب «عوائد» چه چیزی را ادّعا می کند، می گوید در این مورد دو بحث وجود دارد: «كل ما كان للنبي والإمام الذين هم سلاطين الأنام وحصون الإسلام فيه الولاية وكان لهم فللفقيه أيضا ذلك إلّا ما أخرجه الدليل» (هر اختیار و ولایتی که برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام(علیه السلام)، همان کسانی که حاکمان مردم و دژهای اسلامند، وجود دارد، همان ولایت برای فقیه هم فرض می شود، مگر آنچه که با دلیل خارج شود). همه ی اختیارت، همه ی نقش ها، همه ی مسئولیت هایی که به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام(علیه السلام) عطا شده است همه ی آنها در عصر غیبت به مراجع دینی داده شده است. دلیل شما چیست؟ از صاحب کتاب «عوائد» جداً عجیب است که چنین ادّعایی می کند! او می گوید: «فالدليل عليه الإجماع» (دلیل بر این مطلب اجماع فقهاست) اصلا امامیّه بر این مطلب اجماع دارند، مساله بسیار مهمّ است، توجّه کنید و به همین خاطر گمان نکنید که بحث ولایت فقیه را امام خمینی(ره) به تازگی مطرح کرده است تا نظر ایشان را جزو نظرهای شاذّ و نادر در مذهب قرار دهند. خیر این گونه نیست! بلکه این دیدگاه و نظر مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است و آن دیدگاه دیگری است که ما از آقای خویی (ره) نقل کردیم. البته نمی دانم مبنای ایشان در اواخر حیاتشان چگونه بود، چون ایشان در این دوران شیوه ی دیگری اتخاذ نمود و در دهه ی نود ]میلادی[ متصدّی این مسأله گردید، با اینکه مبنای فقهی ایشان متفاوت بود.
صاحب کتاب عوائد بیان کرد که: «الإجماع حيث نص به كثير من الأصحاب بحيث يظهر منهم كونه من المسلمات» (دلیل ]ولایت فقیه[ اجماع است، چون بسیاری از علما به آن تصریح کرده اند به طوری که به نظر می رسد از مسلّمات ]فقه مکتب اهل بیت(علیهم السلام)[ است). اصلاً از امور روشن و بدیهی است و احتیاج به دلیل ندارد.
حالا بر این مبنا به دیدگاه «ولایت فقیه» امام خمینی(قدس الله نفسه) بنگرید. بله، ایشان ولایت فقیه را متبلور کرد و یک بُعد تطبیقی به نظریه داد و توانست حکومتی را بر اساس نظریه ی ولایت فقیه بنا کند، وگرنه اصل نظریّه در کتب علمای ما موجود بوده است. به این مطلب توجه کنید: کتاب «البیع» آیت الله العظمی امام خمینی(ره) جلد ۲ صفحه ۴۶۷ ایشان فرمود: «فللفقيه العادل جميع ما للرسول والأئمة مما يرجع إلى الحكومة والسياسة» (فقیه عادل تمام وظایف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه(علیهم السلام)، در امر حکومت و سیاست را بر عهده دارد) خوب چه تفاوتی است میان آنچه که صاحب جواهر(ره) گفت و آنچه که شیخ انصاری(ره) گفت و آنچه که صاحب «عوائدالایام»(ره) گفت؟ حتّی بین تعابیر و عبارات آنها هم هیچ فرقی وجود ندارد.
حال که این مقدمه روشن شد ببینیم نقش مراجع دینی در دوره غیبت کبری چیست؟ نقشش را دیدگاهی که بدان معتقد است، مشخص می کند. پس اگر مرجع دینی دیدگاه اوّل را بپذیرد، فقط رساله ی عملیّه می نویسد و به خانه اش می رود و هیچ نقش دیگری نمی پذیرد؛ نه اینکه به وظایفش عمل نمی کند، بلکه می گوید بنابر دلیل، وظیفه دیگری ندارد. من خدای ناکرده دنبال این نیستم که به شخصی افتراء بزنم یا نقصی را بر کسی وارد کنم یا کسی را استهزاء کنم یا… ما بیان کردیم که این بحث، یک ارزیابی علمی است و خدای نکرده ما به نقص و عیب شخصی اشاره نکردیم. این دیدگاه محترم است، اما من آن را قبول ندارم.
اکنون وقایع سیاسی عراق پیش روی ماست، نقش نهاد دینی در این قضایا چیست؟ در روزهای اوّل، سال اوّل، دوّم، سوّم برخی تلاش ها انجام گرفت، اما اکنون کاملا در مسائل غایب هستند. من با پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام) سخن می گویم، و از اهل سنّت و کردهای عراق سخن نمی گویم چون ایشان برای خودشان مرجعیت خود را دارند. سخن من درباره مراجع پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است. شاید کسی بگوید وظیفه و مصلحت من ایجاب می کند که سکوت کنم، مصلحت این است که درها را ببندم و سخنی نگویم، این را خودش تعیین می کند، اما من می خواهم بگویم که این دیدگاه فقهی، چنین نتیجه ای را در پی داشت.
اکنون نهاد اصلی دینی، یعنی مراجع، چه نقشی در گرفتاری های بحرین دارند؟ می دانید که برای مردم بحرین و خصوصاً پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) چه اتفاقی می افتد؟ اکنون مردم بحرین را می کشند، زندانی می کنند، محاکمه می کنند، هر کاری بخواهند با آنها انجام می دهند، آیا صدایی را می شنوید که از این مردم دفاع کند؟ چه کسی باید از اینها دفاع کند؟ اکنون قطیف و احساء و منطقه ی شرقی در مقابل شماست. برای شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) در افغانستان، در پاکستان، در یمن، در لبنان، در سوریه و همه ی پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) چه اتفاقاتی رخ می دهد؟
پس وقتی که از دیدگاه و برداشت اوّل در مورد نقش مراجع دینی سخن گفتیم، به همین نتایج می رسیم، که اهتمام وجود ندارد. به طوریکه حتی در مساله هلال ماه می گویند ارتباطی به ما ندارد، و لذا می بینید که در رویت هلال تا چند روز اختلاف نظر وجود دارد.
بار دیگر تأکید می کنم من به دنبال اسائه ادب و نقص وارد کردن و کاهش قدر و منزلت هیچکس نیستم، مراجع دینی خواه در قم و خواه در نجف و خصوصاً در نجف احترامشان و منزلتشان باقی است و قابل احترام هستند؛ اما طبق تقسیم بندی شهید صدر دوم، چرا برخی ناطق و برخی ساکت هستند؟ این اهانت و… نیست، بلکه می خواهم اختلافات نظری و فکری را بیان کنم. چرا امام خمینی (ره) تمام تلاش و همه ی وجود خود را صرف برپایی حکومت اسلامی کرد و کوتاه نیامد؟ اما مراجع دیگر می گویند ما وظیفه ای نداریم؟ چون در این باره دو مسلک وجود دارد، یکی آنگونه و دیگری اینگونه.
حق شماست که بپرسید، جناب آقای حیدری، شما کدام نظر را قبول دارید؟
من با تمام وجودم دیدگاه دوّم را قبول دارم و ان شاء الله به زودی کتابی به نام «مرجعیت و چشم انداز پیش رو از دیدگاه آیت الله سید کمال حیدری» را خواهید خواند. البته یک سری اضافات نسبت به آن دارم، که در مباحث تخصصی به آن اشاره خواهم کرد، که معتقدم این نقش برای مراجع دینی با لحاظ نقش امت است، نه اینکه از بالا بر آنان نصب شوند.
چه دلیلی برای اثبات این نظرتان دارید؟
پاسخ این پرسش روایاتی است که از امامان اهل بیت(علیهم السلام) وارد گشته.
در کتاب «عوائدالایام» نراقی، صفحه ۱۸۸ آمده که می گوید: و دلیل بر آن، روایات است که از فقها و مراجع دینی با تعابیر مختلفی یاد کرده است، از جمله: «وارث الأنبياء» (وارثان انبیاء)، «امین الرُسُل» (امانت داران رسولان)، «خليفة الرسول» (جانشینان پیامبر)، «حصن الإسلام» (دژهای اسلام)، «ومثل الأنبياء و بمنزلتهم» (جایگاهشان همانند جایگاه انبیاست)، «وأنه المرجع في جميع الحوادث» (در همه ی حوادث و رویدادها مرجع مردم هستند)، «على یده مجاري الأمور» (کارها به دست آنها جاری می شود)، بینی و بین الله این تعابیر به چه چیز اشاره می کند؟ آیا فقط به فتوای فقهی اشاره می کند؟ کارها به دست آنها جاری می شود، آنها جانشینان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند، آنها امینان دین خدایند، آنها دژهای اسلامند، همه ی این موارد با دیدگاه دوّم سازگار است و به همین خاطر یک یا دو روایت را در این زمینه می خوانم تا نقش علماء و مراجع دین در عصر غیبت را بهتر بشناسیم.
در کتاب «بحارالانوار» علامه مجلسی جلد ۲، صفحه ۵، ۶ و ۲۵، روایتی از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) آمده که فرمود: «فقيه واحد ينقذ يتيماً من أيتامنا المنقطعين عنّا وعن مشاهدتنا» (فقیه شخصی است که یتیمی از یتیمان ما را که از ما منقطع و بریده شده و ما را ندیده است نجات می دهد) اکنون ذهن شما مستقیماً به سمت فقیه اصطلاحی در حوزه ی علمیه می رود و حال آنکه اینگونه نیست و تبین می کند که فقیه چه کسی است. چگونه او را نجات می دهد؟ «بتعليم ما هو محتاج إليه» (به یاد دادن آنچه که آن شخص نیازمند آن است). آیا شیعیان اکنون فقط نیازمند به دانستن حلال و حرام هستند؟ بله نیاز دارند، اما نه فقط به حلال و حرام، بلکه نیازمند مباحث اعتقادی و مباحث قرآنی نیز هستند.
امّا روایت دوّم:
«قال علی بن محمّد(علیهما السلام): لولا من یبقى بعد غیبة قائمنا(علیه السلام) من العلماء الداعین إلیه والدالین علیه و الذابین عن دینه بحجج الله و المنقذین لضعفاء عباد الله من شباک إبلیس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقی أحد إلاّ إرتدّ عن دین الله، ولکنهم الذین یمسکون أزمة قلوب الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها، اولئک هم الأفضلون عند الله عزوجل» (احمد بن علي بن ابيطالب الطبرسي، الإحتجاج، ج۱، ص۹)
امام هادى(علیه السلام) میفرماید:
(اگر بعد از غيبت قائم ما علمايی كه مردم را به سوی او می خوانند، و به سوی او راهنمایی می كنند، و با برهان های الهی از دين او پاسداری می كنند، و بندگان بيچاره ی خدا را از دام های ابليس و پيروان او و همچنين از دامهای دشمنان اهل بيت(علیهم السلام) رهایی می بخشند نبودند، هيچ كس بر دين خدا باقی نمی ماند. امّا علمای دين دل های متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ می كنند، هم چنان كه كشتيبان، سكّان كشتی را حفظ می كند، اين دسته از علماء در نزد خداوند دارای مقام و فضيلت بسياری هستند).
بنابر همین مبنا، من در رساله ی عملیه «فتاوای فقهیّه» در کتاب «عبادات» جلد۱، صفحه۱۵، مرجع دینی را اینگونه تعریف کرده ام: «المرجع أن يكون المجتهد قادراً على الاستنباط في جميع المعارف الدينية، العقائدية منها والعملية، و بتعبير القرآن اَن يكون متفقهاً في الدين « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» (توبه:۱۲۲)» (مرجع مجتهدی است که قدرت استنباط در تمام معارف دینی و اعتقادی و عملی را دارد، و به تعبیر قرآن فقیه در همه ی دین می باشد (و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى كوچ نمىكنند تا [دستهاى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را -وقتى به سوى آنان بازگشتند بيم دهند- باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند؟) در دین تفقّه کنند و دین مختصّ به احکام حلال و حرام نیست بلکه احکام حلال و حرام بخشی از معارف دینی است.
برای بار چندم تأکید می کنم که ما قصد اهانت به کسی را نداریم، اگرچه برخی افراد تلاش می کنند که کلام ما را بر اشخاص معینی حمل کنند. سخن بنده متوجّه شخص خاصّی نیست، بلکه فقط در مقام بیان و توضیح نقش مراجع در عصر غیبت کبری است.
مجری: سؤال مهم تر، چگونگی می توان دیدگاه دوّم و افرادی که به آن معتقد هستند را شناخت؟
حضرت آیت الله حیدری: این پرسش از پرسش های دقیق و علمی و مهم است و تصور می کنم که اکنون محل ابتلای مردم است.
اکنون در کتب فقهی و در رساله های عملیّه می گویند باید به اهل خبره رجوع شود تا مشخص شود چه کسی مرجع دینی است و رجوع به وی ممکن است. بله بنده نیز موافقم که چاره ای نداریم جز اینکه به اهل خبره و متخصّصین رجوع کنیم تا مراجع دینی را مشخص کنند؛ ولی هر چیز به حسب خود است. زمانیکه اهل خبره ی حوزه علمیّه فقط به دیدگاه اوّل اعتقاد دارند، آیا می توان گفت آنها نسبت به دیدگاه دوّم هم اهل خبره هستند؟ خیر، آنها خبره نیستند. آنها نمی دانند که اصحاب دیدگاه دوّم چه می گویند تا اینکه تشخیص بدهند این عالمتر است یا آن عالمتر است و طبعا به ایشان نیز رجوع نمی کنند.
مثلا، شخصی نزد امام خمینی(ره) درس می خواند، که معتقد به ولایت فقیه بود، و شخص دیگری نزد آیت الله خویی(ره) درس می خواند، که معتقد به ولایت مطلقه ی فقیه نبود؛ شما اگر به شاگرد آیت الله خویی(ره) مراجعه کنید و بپرسید اعلم کیست؟ می گوید: آیت الله خویی(ره). اگر از شاگرد امام خمینی(ره) بپرسید اعلم کیست؟ می گوید امام خمینی(ره)؛ اینجاست که مردم متحیّر می شوند. برخی اهل خبره می گویند این شخص اعلم است و برخی دیگر می گویند آن دیگری اعلم است.
پاسخ این است که، به نظر ما آنچه شاگردان آیت الله خویی (ره) می گویند بنابر دیدگاهی که ایشان قائل به آن هستند حجت است و آنچه را که دسته ی دوم آن را می گویند بنابر این دیدگاهی که دارند حجّت است.
مضاف بر اینکه در دهه های اخیر خطراتی متوجه اهل خبره گشت و آن نیز ظهور رسانه ها و ماهواره ها و اموال شبهه ناک و عوامل استکبار بود که می خواست بر تصمیمات تاثیر بگذارد؛ نه اینکه مراجع ما دست نشانده ایشان باشند، مراجع ما مقدس تر و پاک تر از این هستند و هیچ کس نمی تواند به مرجعی از مراجع ما اتهامی را وارد نماید؛ اما سخن از این است که دیگران چگونه برای ما برنامه ریزی می کنند.
در اینجا به جملات یکی دیگر از بزرگانی که قائل به دیدگاه دوّم است اشاره می کنم. ایشان علامه ی کبیر شیخ محمد حسین کاشف الغطاء(ره) است که در یکی از مهمترین کتب خود یعنی کتاب «الفردوس الاعلی» صفحه ۷۸ می گوید: «على القول بوجوب تقليد الأعلم هل يتعين بالشياع في زماننا هذا مع شيوع بعض الأغراض الفاسدة… وغيرها أو…» (اگر قائل شویم که تقلید اعلم واجب است، با وجود بعضی انگیزه های فاسد در زمانه ما، آیا با شیاع می توان مرجعی را تعیین کرد؟) اضافه می کنم که یا شیاع نمی تواند راه مطمئنی باشد؟
به پاسخ علامه کاشف الغطاء(ره) توجه کنید، می گوید: «الجواب: ذكرنا… ماهو المعیار و الميزان الصحيح الذي لا ميل فيه و لا حيف و خلاصة ذلك أن طريقة الإمامية في تعيين من له أحقية المرجعية من زمن الشيخ المفيد إلى زمن الشيخ الأنصاری(رضوان الله علیهما) هي النظر إلى مقدار إنتاجه، وكثرة مؤلفاته وعظيم خدماته للشرع و الإسلام و مساعيه في صيانة الحوزة و الذب عنها» (پاسخ: بیان نمودیم… که معیار و ملاک صحیح، که میل و بی عدالتی در آن وجود ندارد، چیست، و خلاصه آن این است که در طریقت امامیه، از زمان شیخ مفید و شیخ انصاری(رضوان الله علیهما)، روش تعیین حقانیت یک مرجع، میزان تولیدات علمی او و کثرت تألیفات و مقدار خدماتش به دین و اسلام و تلاشش در حفظ و دفاع از حوزه ی علمیه بوده است). این موارد معیار و میزان است و به همین خاطر ایشان در جایی دیگر می گوید: «وأن طريقة الإمامية من زمن الأئمة(سلام الله علیهم) إلى عصرنا القريب هو أن المرجعية العامة والزعامة الدينية تكون لمن انتشرت وكثرت مؤلفاته كالشيخ المفيد والسيد المرتضى والشيخ الطوسي الذي تكاد مؤلفاته تزيد على الأربعمائة والشيخ الصدوق له ثلاثمائة مؤلف وهكذا كان هو المعيار الصحيح والميزان العادل إلى زمن السيد بحر العلوم صاحب المصابيح والشيخ الأكبر صاحب كشف الغطاء الی الشیخ الانصاری… وأما الرسالة العملية وإن تعددت فلا تدل على شيء» (مرجعیّت عامّه و زعامت دینی در مذهب امامیّه، از زمان امامان(سلام الله علیهم) تا نزدیک به عصر ما، برای کسانی بود که تألیفات بسیاری از او منتشر شده باشد، مانند شیخ مفید(ره)، سید مرتضی(ره) و شیخ طوسی(ره) که تالیفات ایشان نزدیک به چهارصد کتاب است و شیخ صدوق(ره) که صاحب نزدیک به سیصد کتاب است. این ملاک و معیار صحیح و عادلانه تا زمان سید بحرالعلوم(ره) صاحب کتاب «المصابیح» و شیخ اکبر(ره) صاحب کتاب «کشف الغطاء» و شیخ انصاری… وجود داشت و صرف داشتن رساله ی عملیّه هر چند متعدّد باشد بر امری دلالت نمی کند). اگر چه برخی تلاش کردند که با آن تبلیغاتی برخورد نمایند. ما مجددا تأکید می کنیم که کلام متوجّه شخص خاصّی نیست.
مجری: کلام و سخن شیخ کاشف الغطاء(ره) شامل هر دو دیدگاه اوّل و دوّم می شود یعنی مثلاً شامل آیت الله خوئی(ره) هم می شود.
حضرت آیت الله حیدری: شامل امام خمینی(ره) هم می شود حتّی اگر ایشان تألیفاتی نداشت و فقط رسالۀ عملیّه می داشت. توجّه کنید روش منطقی و صحیحی وجود دارد.
عزیزان! شما اکنون از من می پرسید اعلم کیست؟ از چه کسی باید تقلید کنیم؟ اختیار با خود شماست. شما اگر می خواهید مرجعی که دیدگاه اوّل را دارد انتخاب کنید، بر اساس این دیدگاه، مرجع هیچ وظیفه ای به جز نوشتن رساله ی عملیّه ندارد و به جستجوی وی بپردازید و اگر خواستید مرجعی که قائل به دیدگاه دوّم است را انتخاب کنید، از میراث و آثار علمی و نیز از نحوه ی دفاع او و… سؤال کنید.
مجری:در این بخش به چند سؤال تلفنی گوش می دهیم.
ابوعبدالله از کویت بفرمایید.
ابوعبدالله: خواستم بدانم نظر آیت الله… چیست؟ آیا ایشان از دیدگاه اول هستند یا دوم؟
حضرت آیت الله حیدری: بنده به هیچ پرسشی پیرامون اشخاص پاسخ نمی دهم. وظیفه ی بنده بیان مفاهیم و نظریّات و دیدگاه ها است و وظیفه ی مکلّف تحقیق و تطبیق مسائل به صورت علمی است و اگر با این شرایط، امر مشتبه شد مکلّف معذور است.
ابو داوود: سلام علیکم، دلیل دیدگاه اول بر نظریه خود چیست؟
محمّد: سلام علیکم، آیا ملاک اعلمیّت عمق و دقّت علمی مرجع است یا وسعت و جامعیّت علمی او؟ چون که شما مسئله جامعیّت علمی و مسئله عقاید و مسئله فتوا دادن را مطرح کردید.
ابوزهراء: سلام علیکم بنابر نظر استاد حیدری درمورد قواعد اعلمیّت که در دیدگاه دوّم مطرح شد آیا تعدّد آثار علمی قاعده و ملاک مشخّصی دارد یا نوعی است؟
ابوعلی: سلام علیکم، آیا اعلمیّت مورد نظر شما اعلمیّت در خصوص عبادات و معاملات است یا مقصود اعلمیّتی است که در دیدگاه دوّم آمده و بر ولایت فقیه مطابقت می کند؟ ما دیدگاه اوّل و دوّم را داریم امّا به نظر می رسد به دیدگاه سوّمی نیز احتیاج داریم.
مجری: دو سوال در مورد ملاک اعلمیت بود؟
حضرت آیت الله حیدری: احسنت بر شما، خیلی خوب دقت کنید. تصوّر می کنم مثالهایی که علّامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء(ره) به کار برد روشن است. سخن ایشان در تعداد و کمیّت نیست تا اینکه عزیزان سؤال کنند مقصود کمیّت است یا کیفیّت؟ قیمت و ارزش کمیّت چقدر است؟ کمیّت قیمتی ندارد. ما هنگامی که می گوییم یک عالم باید تولیدات علمی اش زیاد باشد مقصود عدد ۱۰۰ و ۲۰۰ و ۵۰۰ نیست، این ارزشی ندارد. مقصود این است که عالم باید به جمیع معارف دینی احاطه داشته باشد. به عبارت دیگر هنگامی که مثلاً وارد مباحث قرآنی می شویم عالم باید به عمق قرآن کریم احاطه کامل داشته باشد، نه اینکه او قرآن را آیه به آیه بتواند تفسیر کند. او باید در مباحث قرآنی صاحب رأی باشد و چارچوب ها و کلیّات قرآن را بفهمد.
ثانیا، هنگامی که وارد مباحث اعتقادی می شود کاملاً در این مباحث مسلط باشد و با کیفیّت بسیار بالا بحث کند.
ثالثاً، هنگامی که وارد مباحث فقهی می شود بر آن ها وقوف کامل داشته باشد.
سخن در تعداد و کمیّت نیست بلکه مقصود عمیق بودن است و آن هم نه عمیق بودن تنها در باب یک موضوع واحد. به نظر پیروان دیدگاه اوّل توجّه کنید، آنها می گویند عالم باید در باب طهارت و نجاست و معاملات عمیق باشد، ما اینگونه نمی گوییم. بلکه معتقدیم ضرورت دارد که عالم در مجموعه ی معارف دینی عمیق باشد. آن مجموعه چیست؟ مباحث اعتقادی و عملی.
شاید کسی بپرسد اساساً تقلید در اعتقادات وجود ندارد؟
پاسخ این است که ما هم می گویم در مسائل اصلی اعتقادی تقلید راه ندارد ولی در مباحث تفصیلی عقاید، باید به متخصّص رجوع شود. آیا عموم شیعیان در مباحث اعتقادی مجتهد هستند؟ چه کسی چنین ادّعایی می کند؟ آنها اعتقادات شان را یا از منبرها یا از شبکه های تلویزیونی یا از ماهواره ها و یا از سایت ها می گیرند. همچنان که فقه شان را از رساله ی عملیّه می گیرند و همه ی مسلمانان اینگونه اند. کدام منطق می گوید که تقلید در اعتقادات وجود ندارد؟ این سخن واقعاً سخن بدون محتوایی است. چه کسی از شیعیان یا از مسلمانان قادر است که در اعتقادات مجتهد باشد؟ در چنین شرایطی همه به متخصّصین رجوع می کنند ولی به شرط اینکه به اطمینان برسند و به همین خاطر شما به مثال هایی که مرحوم شیخ کاشف الغطاء(ره) بیان می کند نگاه کنید، ایشان گفت کسانی همانند شیخ طوسی(ره)، شیخ مفید(ره)، شیخ صدوق(ره)، سیّد بحرالعلوم(ره) و… از علمای بزرگ ما بودند، این بزرگواران فقط فقیه در بیان حلال و حرام نبودند.
اکنون مثالی از شیخ مفید(ره) برای شما می زنم. آیا کتاب ها و میراث علمی او فقط مباحث فقهی بود؟ خیر اینگونه نبود، ایشان قبل از اینکه عالم در فقه باشد عالم در علم کلام بود. شیخ طوسی، قبل از اینکه عالم فقه باشد، عالم تفسیر و کلام بود.
مقصود از بیان این نمونه ها همان دیدگاه دوّم است.
اما دیدگاه اوّل می گوید: خیر! اگر یک عالم از مباحث اعتقادی مطّلع نباشد و به علم تفسیر قرآن هم آگاه نباشد و فقط در فقه و از اوّل کتاب طهارت تا آخر کتاب دیات مطّلع باشد کافی است. اختلاف روش ما با دیدگاه اوّل از این لحاظ است وگرنه منظور بُعد کمّی نیست تا تألیفات شخصی را نگاه کنیم که مثلاّ ۱۰۰ یا ۱۵۰ یا… باشد، خیر ملاک و مدار این نیست. گاهی تألیفات یک عالم ۲۰ جلد است. شما به شهید سیّد محمّد باقر صدر(ره) نگاه کنید نمونه خوبی است. ایشان در فقه، در اصول، در اقتصاد، در فلسفه، در منطق و مبانی منطق، در علوم قرآنی و در تاریخ کتاب دارد. منظور من این است. به بزرگان دیگر نگاه کنید. مثلاً نگاه کنید به امام خمینی(ره)… ایشان در تفسیر قرآن، در فقه، در اصول، کتاب دارد، در دیدگاههای سیاسی و اقتصادی کتاب دارد، در فلسفه و در عرفان کتاب دارد و نظراتش روشن است. این همان ملاکی است که مرحوم کاشف الغطاء(ره) در صفحه ۲۹ همان کتاب به آن اشاره دارد.
مرحوم شیخ محمّد کاشف الغطاء(ره) در شرح حال خود می گوید: «بعد أن درست الفقه عند صاحب العروة وصاحب الكفاية(رضوان الله علیهما)… والفقيه الهمداني… بعد ذلك انتقلت واشتغلت بالعلوم الإلهية والمعارف العليا والحكمة المتعالية فكنت أدرس في عين ذلك الوقت كتب صدر المتألهين من مختصراته كالمشاعر والعرشية والأسفار وشرح أصول الكافي, ثم استمر بي العطش إلى أن درست كتب العرفاء الشامخين من الفصوص والنصوص والفكوك وهكذا» (بعد از این که فقه را نزد صاحب عروه(ره) و صاحب کفایه(ره) و فقیه همدانی (ره) آموختم، به علوم الهی و معارف عالی و حکمت متعالیه روی آوردم، در همان وقت، کتابهای صدرالمتألهین(ره) از کتب مختصرش مثل مشاعر و عرشیه و اسفار و شرح اصول کافی را می خواندم، سپس تشنگی من (در یادگیری) ادامه پیدا کرد تا اینکه از کتب عرفای برجسته، فصوص الحکم و نصوص و فکوک را درس گرفتم و …) این همان چیزی است که ادّعا می کنم یک عالم دینی لازم و ضروری است که به آنها احاطه داشته باشد، اما این مجموعه کمّی نیست بلکه مجموعه عمیقی است که در یک باب از معارف دین نیست.
مجری: جناب استاد، سخن گفتن با شما واقعاً شوق آور و جالب است و یک ماه رمضان یا دو ماه رمضان و حتّی چندین ماه رمضان هم کفایت نمی کند امّا متأسّفانه وقت برنامه به پایان رسیده است.
حضرت آیت الله حیدری: از خداوند متعال می خواهیم که این قبیل برنامه ها استمرار یابد.
در این ماه با فضیلت اگر خدای نکرده ولو احتمالاً و به صورت کنایی اسائه ادبی به شخصی شده عذر خواهی می کنم، خدا می داند که قصد و غرضی در کار نبوده و هدف ما فقط بیان دیدگاه ها بوده و قصد تعرّض به شخص یا اشخاص معیّنی را نداشته ایم.
همچنین تبریک خود را به مناسبت عید فطر محضر شما تقدیم می داریم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
برنامه «مطارحات فی العقیدة» ۲۸ رمضان المبارک ۱۴۳۳