بایگانی مقالات

  • رابطه ی وجودی میان اعمال انسان و حوادث عالم

  • از جمله حقایقی که قرآن کریم در آیات متعدّدی بر آن تاکید می نماید، ارتباط وجودی و تکوینی میان اعمال خیر و شرّ انسان با نظام عالم است؛ به گونه ای که اگر فرد یا جامعه در مسیر فطرت الهی و اعتقاد به خداوند متعال قرار گرفته و عمل صالح انجام دهند، خیرات و برکات بر آنها نازل می گردد و البته عکس آن نیز صادق است.

    پرسش مهمی مطرح می گردد و آن اینکه، حوادث مختلف خیر و شرّی که در زندگی انسان اتفاق می افتد، دارای علل و عوامل طبیعی بوده و تحت سنّت های مادّی اداره می شوند، که اگر این اسباب و علل محقّق شوند، معلول ها و حوادث مربوطه نیز اتفاق خواهد افتاد، چه نفس انسان صالح باشد چه فاجر و به تعبیر قرآن کریم چه شخص در صراط مستقیم حرکت نماید و چه از آن منحرف گردد؛ بنابراین ارتباطی میان اعمال نیک و بد انسان با این عوامل طبیعی وجود ندارد.

    به نظر می رسد این پرسش از عدم فهم سنّت های الهی، که خداوند آنها را در این عالم به ودیعه نهاده است، ناشی می گردد.

    این عالَم از اجزای متصل به هم تشکیل شده است؛ همانند اتصال اعضای یک بدن واحد، به طوری که صحّت و سقم برخی اجزا، بر صحّت و سقم اجزای دیگر تاثیر می گذارد. مجموع این اجزا، بر اساس آنچه از قرآن کریم به دست می آید، به سوی خداوند متعال سیر می کنند و غایت مقدّر همه ی آنها به سوی خود اوست.

    خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه ی آفرينش او بوده داده، سپس هدايت كرده است!) (طه:۵۰). بنابراین هر شیئی در این عالم، به وسیله ی نیرو و امکاناتی که در آن قرار داده شده است، به سوی کمال مطلوب خود که برای آن خلق شده است، هدایت می شود.

    همچنین می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرّ لَهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم» (و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است اين تقدير خداوند قادر و داناست.) (يس:۳۸).

    و نیز می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ» (سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد (و شكل گيريد)، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت مى‏آييم (و شكل مى‏گيريم)!») (فصّلت:۱۱). اینکه در این آیه لفظ جمع آورده شده است، چه بسا بدین لحاظ باشد که زمین و آسمان نیز همانند سایر مخلوقات مطیع امر خدا هستند و به سوی خود خداوند حرکت می کنند، «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» (و به يقين بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است!) (علق:۸).

    شاید روشن ترین آیه ای که به ارتباط مسلّم میان اجزای عالم دلالت می کند، آیه ی شریفه ی: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا» (اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)!) (انبياء:۲۲) باشد.

    به بیان روشن تر، «قوام عالم به ارتباط اجزای آن با یکدیگر است، به گونه ای که اجزای کنونی با اجزای پدیده هایی که در آینده به وقوع خواهند پیوست مرتبط هستند، از آن جهت که موادّ و زمینه ی تحقّق آن ها را فراهم می نمایند؛ همان طور که اجزای کنونی نیز از اجزا و عوامل قبل از خود به وجود آمده اند و اجزای هم زمان به وسیله ی انواع تأثیر و تأثّرات و فعل و انفعالات با هم مرتبط هستند و رشد و نموّ برخی، و زوال و نابودی برخی دیگر را در پی دارد.

    مثلاً آب دریا به وسلیه ی نور خورشید گرم شده و سپس بخار می گردد و به صورت ابر رو به آسمان می رود و سپس تحت تأثیر عوامل جوّی به باران تبدیل می شود و بر زمین نازل و موجب رشد و نموّ گیاهان شده و حیوانات از این گیاهان تغذیه نموده و در نهایت انسان هم از آن گیاهان و هم از گوشت حیوانات تغذیه می نماید.

    بنابراین هر جزئی از اجزای این عالم  با اجزای هم زمان دیگر، رابطه ی عرْضی و با اجزای گذشته و آینده، رابطه ی طولی-زمانی دارند، که باعث ایجاد مجموعه ای منظّم و جامع می شود که برخی از اجزای آن برای ایجاد و بقا و تکامل و تحوّل خود به برخی دیگر احتیاج پیدا می کنند. بنابراین اگر علل و عوامل متعدد و بی ارتباط با هم و اربابان متفرق (أرباب متفرّقة) برای این عالم فرض نماییم، انعزال و پراکندگی برخی از اجزای آن از برخی دیگر پدید می آید؛ چرا که در این صورت هر جزئی بدون نیاز به علّت مخصوص خود و بدون اینکه این جزء علّت برای معلول های مربوط به خود باشد به وجود خواهد آمد و از دیگر اجزای عالم جدا خواهد شد، که این حالت منجر به فساد نظام حاکم بر عالم خواهد شد.»۱

    لذا خداوند متعال می فرماید: «مَا مِنْ دَابَّة إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم» (هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او بر آن تسلّط دارد (اما سلطه اى با عدالت! چرا كه) پروردگار من بر راه راست است!) (هود:۵۶).

    چه بسا به همین دلیل می فرماید: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (همان ها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى‏كنند و در اسرار آفرينش آسمان ها و زمين می ‏انديشند (و می گويند:) بار الها! اين ها را بيهوده نيافريده اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!) (آل عمران:۱۹۱)، و اشاره به آسمان و زمین – با اینکه جمع و مؤنث هستند – با ضمیر اشاره ی “هذا” – که مفرد و مذکّر است – برای بیان این نکته است که نظام حاکم بر این عالم واحد است.

    خلاصه اینکه، «خداوند همه چيز را آفريده و اندازه گيرى دقيقى در خلقت آن به كار برده و آن را به سوى سعادتش راهنمايى نموده و نيز عالم و اجزای آن را – كه يكى از اجزاى آن انسان است – بيهوده نيافريده، بلكه هر چه را كه خلق كرده به اين منظور بوده كه به درگاه او راه يافته و به سوى او بازگردد، و براى هر مخلوقى سر منزل سعادتى معين نموده تا به اذن او و بر حسب فطرتش به آن سوى رانده شود،

    و براى هر يک راهی مقرّر نموده تا به سعادت خود رسد و اگر آن راه را طی نماید به سعادت مقدّرش می رسد؛ وگرنه اختلال و انحراف برخی از اجزاى آن، مخصوصاَ اگر از اجزاى مهمّ باشد، در ساير اجزا به طور نمايان اثر سوء می گذارد و در نتيجه اثراتی هم كه ساير اجزاى عالم در اين جزء دارند فاسد شده، فسادى كه از جزء مزبور در ساير اجزا راه يافته بود به خودش بر مى‏گردد، که همانا اثراتی غیر مناسب برای آن جزء منحرف خواهد بود، و این درد و بلایی است که این عامل از ناحیه دیگر عوامل تحمل خواهد کرد.

    اگر جزء مزبور به خودى خود و يا به كمک ديگران، استقامت نماید، حالت رفاه قبل از انحرافش هم بر می گردد، ولى اگر به انحراف و اعوجاج خود ادامه دهد، فساد حال و محنت و ابتلایش نيز ادامه خواهد يافت تا جاییكه انحراف و طغيانش از حدّ بگذرد و اينجاست كه همه ی اسباب جهان عليه او قيام نموده و با قوايى كه خداوند سبحان، به منظور دفاع از حريم ذات و حفظ وجودشان در آنها به وديعه سپرده، جزء مزبور را ناگهان از بين برده و نابود می سازند، در حالی که خود او نمی فهمد.

    اين خود يكى از سنّت هايى است كه خداى تعالى در جميع اجزاى عالم جاری ساخته و نه اين سنّت تخلّف بردار است و نه انسان از آن مستثنا است؛ و چون چنين است، اگر امّتى از امّت ها از راه فطرت منحرف گردد، و در نتيجه از راه سعادت انسانى كه خداوند برايش مقدّر كرده بود باز بماند. طبيعتى هم كه محيط به آن است و مرتبط با اوست اختلال يافته و آثار سوء اين اختلال به خود آن امّت باز می گردد، و خلاصه اینکه دود انحرافات به چشم خودش می رود، زیرا اين خودش بود كه با انحراف و كج رَوى، آثار سوئى در اسباب طبيعى باقى گذارد.

    آن هنگام است که اختلال ها و محنت ها متوجّه جامعه و روابط حاکم بر آن می شود، مانند فساد اخلاق و قساوت قلب و از بين رفتن عواطف لطیف و هجوم بلاها و فراوانی مصیبت ها، و حوادث طبیعی، چون نباریدن باران و خشکسالی و قحطی و سیل و طوفان و صاعقه و زلزله و شکاف زمین و امثال آن، که همه آياتى الهى است كه انسان را متنبّه ساخته و چنين امّتى را به توبه و بازگشت به سوى پروردگار و راه مستقيم فطرت وا می دارد، و در حقيقت امتحانی سخت، پس از امتحان آسان است.

    شاهد گوياى گفتار ما، این آيه ی شريفه است: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است خدا مى خواهد نتيجه ی بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند.) (روم:۴۱)، آیه شریفه متذکر می گردد که، ظلم ها و گناهانى كه مردم مرتكب مى شوند، باعث فساد در خشکی و دریا خواهد شد، فسادى كه يا مانند وقوع جنگ و بسته شدن راه ها و سلب امنيّت و… دامنگير خود انسان مى شود و يا مانند اختلال اوضاع جوّى و زمينى، زندگى و معاش انسان را مختلّ مى سازد.»۲.

    اگر انسان در حوادث دوران اخیر، چون جنگ ها و شیوع بیماری ها، به خصوص بیماری هایی که سابقا وجود نداشت – و روایات سابق نیز به آن اشاره می کرد – و بلایای طبیعی تأمل نماید، صحّت این حقیقت قرآنی را در می یابد.

    دلیلی که قرآن برای اثبات این حقیقت اقامه می کند این فرموده ی خداوند متعال است: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّموَاتِ وَ الأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ ٭ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُون» (ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان اين دو است به بازى (و بى هدف) نيافريديم! ما آن دو را جز به حقّ نيافريديم ولى بيشتر آنان نمى دانند!) (دخان:۳۹-۳۸) و نیز می فرماید: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا» (ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم اين گمان كافران است واى بر كافران از آتش (دوزخ)!) (ص:۲۷).

    این دو آیه بر این مطلب دلالت می کنند که همان طور که اگر سازنده ای، سازه ای را برای هدف مشخّصی ساخته باشد، ناظر و مراقب آن خواهد بود، به گونه ای که اگر مانعی ایجاد شود که آن سازه را از رسیدن به هدفی که برای رسیدن به آن ساخته شده و اجزایش را برای وصول به آن هدف کنار هم گذاشته است، باز دارد، در این صورت سازنده، شرایط را اصلاح و چیزی را کم یا زیاد می نماید، یا اینکه کلاَ آن سازه را از بین می برد و سازه جدیدی را جایگزین آن می نماید.

    همین شرایط در آفرینش آسمان ها و زمین و هر آنچه میان آنهاست، از جمله انسان، حاکم است. خداوند متعال مخلوقات را بیهوده و عبث خلق نکرده، بلکه آنها را برای رجوع به سمت خود خلق نموده، همانگونه که می فرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَتُرْجَعُونَ» (آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم، و بسوى ما باز نمى گرديد؟) (مؤمنون:۱۱۵).

    «همچنان که آیه دلالت می نماید که اگر رجوع مخلوقات به سوی خدای متعال نبود، خلقت آنها عبث و بیهوده بود، چرا که خود چنین می فرماید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّموَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ» (ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان اين دو است به بازى (و بى‏هدف) نيافريديم!) (دخان:۳۸).

    در این صورت ضروری است که عنایت الهی شامل حال انسان گردیده و او را همانند سایر مخلوقات، به آن غایتی که برای رسیدن به آن خلق نموده است برساند و برای رساندن او به آن غایت، نخست با دعوت و ارشاد، سپس با امتحان و ابتلا و اگر از این راه ها هم اثری ظاهر نگشت، آن كسى كه غايت خلقت در او از بین رفته و ديگر وجودش به آن غايت نمى رسد و هدايت در او اثر نمی کند را هلاك می سازد؛ که اين هلاكت، خود مايه ی کمال فرد و نوع بشر است و به این ترتیب به سرنوشت امّتى خاتمه مى دهد، و ديگران را از شرّ آن امّت راحت مى نماید.

    خداوند متعال می فرماید: «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ كَمَا أَنشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْم آخَرِينَ» (و پروردگار تو غنى و صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را مى برد و پس از شما هر چه [از آفريدگان خود] را بخواهد جانشين مى كند آن چنان كه شما را نيز از نسل گروهى ديگر پديد آورد.) (انعام:۱۳۳). درباره ی این فراز از آیه که می فرماید: «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَة» (و پروردگار تو غنى و صاحب رحمت است) تدبّر نمایید، چرا که رحمت الهی سبب از بین بردن قومی و آوردن قومی دیگر می شود.

    و این سنّت ربّانی، یعنی سنّت ابتلاء و انتقام، سنّتی است که خداوند در کتاب خود آن را سنّتی شکست ناپذیر و غیرقابل تخلّف معرّفی نموده و آن را غالب و منصور دانسته است. خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَة فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِير٭ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيّ وَ لاَ نَصِير» (و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى [گناهان‌] در مى‌گذرد * و شما در زمين عاجز كننده [ى خدا] نيستيد و جز خدا شما را سرپرست و ياورى نيست.)( شورى:۳۱-۳۰). و نیز می فرماید: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ ٭ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ ٭ وَ إِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ» (و قطعا وعده‌ى [نصرت‌] ما براى بندگان فرستاده شده‌ى ما از پيش مسلم شده است * كه آنان حتما [از طرف ما] يارى شدگانند * و سپاه ما بى‌ترديد همانها پيروزند) (صافات: ۱۷۳-۱۷۱) »۳

    عالم بیرونی و محتوای درونی

    از آنچه گذشت روشن گردید که تدبیر خداوند حکیم، انسان و هر آنچه که در اطرافش است و برای او خلق شده – «وَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّموَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مِنْه» (او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته) (جاثيه:۱۳)- را به سوی غایت نهایی که مقدّر نموده است پیش می برد – «الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است!) (طه:۵۰) – پس اگر برای این سیر – «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى» (و اين كه پايان [كار] به سوى پروردگار توست) (نجم:۴۲) – مانعی در راه رسیدن به هدف به وجود آید، به وسیله ی چیزی که این مانع را برطرف می نماید با آن مقابله می شود، این مقابله یا با اصلاح آن جزء فاسد یا با از بین بردن آن صورت می گیرد. همانند بیماری ای که برای جزئی از بدن انسان به وجود می آید، که یا با مداوا بهبود می یابد و یا در غیر آن صورت، عضو فاسد با عمل جرّاحی قطع می گردد.

    همین قانون در نظام عالم تکوین نیز حاکم است، بنابراین اگر مردم با اصلاح نفس خود به مسیر فطرت و عبودیّت خداوند متعال بازگردند، در این صورت خداوند حال ايشان را به بهترين حال ها تبدیل خواهد نمود. خداوند متعال در همین باره می فرماید: «إِنَّ اللهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند!) (رعد:۱۱).

    «می توان از این آیه برداشت کلی و عام کرد، به این صورت که میان حالات نفسانی انسان و شرایط بیرونی، چه در جانب خیر و چه در جانب شرّ، نوعی ملازمه وجود دارد؛ پس اگر جامعه در مسیر ایمان و اطاعت و شکر نعمت باشد، خداوند ایشان را از نعمت های ظاهری و باطنی بهره مند ساخته و این شرایط ادامه می یابد تا وقتی که آن را تغییر داده و اهل کفران و معصیت شوند و در این صورت، خداوند نعمت را به نقمت تغییر داده و این حالت نیز برای ایشان ادامه خواهد داشت تا اینکه دوباره خود تغییر نموده و ایمان آورده و اطاعت و شکر را به جا آورند، در این صورت دوباره خداوند متعال نقمت و سختی را به نعمت تبدیل نموده و این روند ادامه خواهد یافت.»۴

    امّا اگر گمراهی و خطای امت استمرار یابد، خداوند بر قلب های ایشان مُهر زده و آنان نیز به این حالت عادت کرده و اوضاع به گونه ای می شود که گمان می یابند حیات انسانی چیزی جز همین حیات پرمشقّت و پراضطرابی که اجزای عالم مادّی با آن تزاحم دارند و بلاها و سختی ها آن را احاطه نموده و خشم طبیعت آن را نابود می سازد، نیست.

    از همین رو بود که انسان، به جای اینکه به نفس خود مراجعه نماید و عامل اصلی مشکلاتی که به خشم طبیعت انجامید و زندگی او را دچار اضطراب و سختی و گرفتاری دائم و مستمر نمود، شناسایی کند و به جای اینکه در طول مسیر استقامت ورزد، سعی نمود به سلاح علم مجهّز گردد تا قهر طبیعت و حوادث آن را برطرف نماید – «وَأ َنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً» (و اينكه اگر آنها [جنّ و انس‏] در راه (ايمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سيرابشان مى كنيم!) (جن:۱۶)-.

    در واقع این سختی ها و مصیبت ها و بلاها، ابزاری برای توجّه و بازگشت به سوی خداوند متعال محسوب می شود – «لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (خدا می خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند!) (روم:۴۱)- چرا که خودپسندی و تکبّر بسیار انسان را فرا می گیرد – «اسْتِكْبَاراً فِي الأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّةَ الأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَحْوِيلاً» (اينها همه بخاطر استكبار در زمين و نيرنگهاى بدشان بود امّا اين نيرنگها تنها دامان صاحبانش را مى گيرد آيا آنها چيزى جز سنّت پيشينيان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمی يابى!) (فاطر:۴۳).

    پس انسان گمان نمود پیشرفت علمی در زمینه های مختلف زندگی، او را قادر می سازد تا بر سنت های الهی، که خداوند متعال آنها را در نظام عالم به ودیعه گذاشته، غلبه نموده و طبیعت را تابع هواهای نفسانی اش کند، غافل از اینکه اگر طبیعت از او پیروی کند، فساد سراسر آسمان ها و زمین را فرا گرفته و انسان خود از اوّلین و سریع ترین اجزای فاسد و ویران این عالم می گشت. خداوند متعال می فرماید: «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّموَاتُ وَ الأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنّ» (و اگر حقّ از هوسهاى آنها پيروى كند، آسمانها و زمين و همه ی كسانى كه در آنها هستند تباه مى شوند! ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه ی يادآورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، امّا آنان از (آنچه مايه ی) يادآوريشان (است) رويگردانند!) (مؤمنون:۷۱).

    علامه طباطبایی در ذیل آیه فوق می گوید: «انسان يكى از حقايق اين عالم است كه وجودش مرتبط با تمامى عالم است و اين موجود نيز در نوعيّتش غايتى دارد كه همان سعادت او است و براى رسيدن به آن، مسيرى برايش معيّن شده که با طی آن مسیر، بدان دست می یابد، همانطور كه ساير انواع موجودات نيز این چنين هستند. و نظام کلی عالم و هستى خصوصى انسان، وى را مجهّز به نیروها و ابزاری نموده كه متناسب با سعادت اوست و راهی از اعتقاد و عمل برايش معيّن نموده كه او را به آن سعادت مى‏رساند.

    پس مسیری كه آدمى را به سعادت رسانده – همان اعتقادات و اعمال مشخص- و واسطه ی میان او و سعادت او است را “دين” می نامیم، همچنین سنّت زندگی كه به مقتضاى نظام کلی عالم و نظام خاصّ انسانى تعيين يافته را “فطرت” می نامیم، که تابع قبلی است.

    و اين همان است كه خداى تعالى به آن اشاره نمود: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» (پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده دگرگونى در آفرينش الهى نيست اين است آيين استوار) (روم:۳۰).

    پس آن سنّتِ زندگی که سالکِ خود را به سعادت انسانی می رساند، مسیر معیّنی است که نظام حقّ آن را اقتضا می کند و از این حیات، مجهّز بودن نظام عالم به وسیله ی حقّ معلوم می شود. این حقّ همان قوانین ثابت و غیر متغیّری است که در تمامى نظام عالم، كه يكى از اجزاى آن انسان است، حاکم است و او را به سوى غايت خود هدایت و سوق می دهد، غايتى كه خداى سبحان مقدّر فرموده و حتمی و برگشت ناپذیر است.

    با اين حال اگر حقّ، پيرو هوى و هوس انسان شود، يعنى شرع و دين را به مقتضاى هواى دل آنها به گزاف و بيهوده تشريع كند، در این صورت لازم است كه به كلّى اجزاى عالم را از آنچه كه بايد باشد تغيير داده و علل و اسباب جارى در آن را به علل و اسبابى ديگر تبدیل كند، و نيز باید روابط منظّم در اجزاى آن را به روابطى گزاف و ناکارآمد و متناقض تغییر دهد تا دلخواه هر يک از افراد بشر باشد، كه روشن است چنين تغييرى برابر است با فساد كار زمين و آسمان ها و موجودات بين آن دو و تدبير جارى در آن ها، چون نظام جارى در همه ی عالم و تدبير آن به هم پيوسته است و اين طور نيست كه عالم و بشريّت هر يک براى خود نظام جداگانه اى داشته باشند.»۵

    از آنچه گذشت مشخص گردید که «انسان مانند دیگر انواع موجودات عالم، با سایر اجزای هستی که او را در برگرفته اند مرتبط است و اعمال او در مسیر حیاتش و رسیدن به سر منزل سعادت با دیگر موجودات ارتباط دارد؛ پس اگر اعمال او برای هستی خیر باشد، اجزای عالم نیز با او سازگار خواهند بود و درهای برکات الهی برای او گشوده خواهد شد و اگر اعمال انسان شرّ باشد، اجزای عالم نیز فاسد خواهد شد و هستی نیز با او مقابله خواهد نمود؛ پس در صورتی که به خیر و صلاح بازگشت نماید، عالم نیز با او همراهی خواهد نمود، امّا اگر بازگشت ننماید، شرّ در او ریشه دوانده و عالم با او مقابله خواهد نمود و ریشه ی او از هستی برچیده و اثری از او باقی نخواهد ماند و زمین از شرّ و بدی او پاک خواهد گشت.»۶

    * برگرفته از کتاب «التقوى في القرآن الكريم» حضرت آیت الله سيد كمال حيدری (حفظه الله تعالى)

    پا نوشتها:

    (۱) تعليقة على نهاية الحكمة: مصباح يزدي، ص : ۴۲۲.

     (۲) الميزان في تفسير القرآن، ج۸ ص۱۹۶ ، با اندکی تصرّف.

     (۳) همان، ج۲ ص۱۸۴.

     (۴) همان، ج۱۱، ص۳۱۱.

     (۵) همان، ج۱۵ ص۴۶.

    (۶) همان، ج۸ ص۱۹۸.

    • تاریخ : 2013/12/12
    • تعداد مشاهده : 3521

  • ویدیوهای ویژه