بایگانی مقالات

  • سلسله مباحث «معرفةالله» (۲)

  • خلاصۀ جلسۀ دوم*

    اثبات نامتناهی بودن خداوند متعال

    در جلسۀ قبل ذکر شد، مهمترین و مبنایی‌­ترین موضوع در آموزه­های دینی، معارف توحیدی است و بنیان  معارف الهی نیز بر «نفی حدّ» از وجود خداوند متعال استوار است. بدین منظور در این جلسه قصد داریم دو برهان – که مأخوذ از کلمات اهل بیت(علیهم السلام) است – بر نامحدود بودن خداوند متعال اقامه کنیم:

    برهان اول

    ۱- دلیل اول در کلمات امیرالمومنین(علیه السلام) آمده است. حضرت می‌فرمایند: «وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَه» (هر کس خداوند متعال را محدود کند، او را به شمارش درآورده است و هر کس آن ذات پاک را به شمارش درآورد، ازلیّت او را ابطال نموده است).(۱)

    به دیگر سخن، اگر شیئی دارای حدّ باشد، معدود می‌شود و آن ­چه که معدود باشد، حادث خواهد بود. حال سؤالی که در این ­جا پیش می­‌آید این است که چه ملازمه‌­ای بین «محدودیت» و «حادث بودن» وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤال، در ابتدا باید شیءِ محدود را از نظر عقلی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

    آشکار است که شیءِ محدود، مسبوق یا ملحوق به عدم است؛ یعنی شیئی که حد دارد، وجودش در جایی خاتمه می­یابد و در نتیجه پیش یا پس از آن وجود ندارد؛ به این معنا که ورای آن حدّ، معدوم است. به روشنی می­توان دریافت، اگر موجودی مسبوق یا ملحوق به عدم باشد، ممکن­ الوجود است؛ زیرا آن شیء در ابتدا وجود نداشته و سپس پا به عرصۀ هستی نهاده است. این صیرورت – انتقال از نیستی به هستی – چگونه رخ داده است؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد: یا اینکه خودش، خودش را موجود کرده و یا اینکه موجود دیگری به او وجود بخشیده است. قسم اول بدیهی­ البطلان است؛ زیرا آنچه وجود ندارد، امکان ندارد بتواند خود را موجود کند، پس تنها فرض دوم باقی می­‌ماند، در احتمال دوم نیز بیان شد که باید موجودی به او وجود عطا کرده باشد تا موجود شود، بنابراین برای موجود شدن، به علت و موجِدی محتاج است که او را از نیستی خارج و به دار هستی وارد کند. بر این اساس شیء محدود، در وجودش به یک موجِد و هستی ­بخش نیاز دارد. از نظر عقلی، فقر و احتیاج نیز، ویژگی ممکنات است؛ پس شیئی که محتاج به علت است، ممکن می­باشد. از سوی دیگر، موجود ممکن، حادث نیز هست؛ یعنی زمانی وجود نداشته، و پس از افاضۀ علت، موجود شده است. در نتیجه اگر موجودی محدود باشد، قطعاً مسبوق یا ملحوق به عدم خواهد بود، و چنین موجودی بدون تردید ممکن و حادث است. در جای خود نیز اثبات شده است که خداوند ممکن و حادث نیست.

    حال اگر نتیجۀ به دست آمده از قسمت قبل، با این مقدمه ترکیب شود، قیاس استثنایی‌­ای خواهیم داشت که نتیجۀ آن «نفی حدّ» از وجود خداوند خواهد بود:

    صغری: هر آنچه محدود باشد، ممکن و حادث است.

    کبری: اما خداوند ممکن و حادث نیست (نفی تالی).

    نتیجه: خداوند محدود نیست (وضع مقدم).

    انواع معانی حدّ

    حدّ دارای دو اصطلاح است: یکی «حدّ لغوی» به معنای «انتهاء شیء» و دیگری «حدّ منطقی» که بیان ­گر «ماهیت شیء» است. در کلمات حکما این دو معنا با یکدیگر خَلط شده است. فلاسفه گمان برده­اند که هرآنچه محدود است، ماهیت نیز دارد و از این ­جا نتیجه گرفته‌اند هر چیزی که دارای حد نباشد، ماهیت نیز ندارد. اما هیچ ملازمه‌ای بین این دو امر نیست؛ زیرا حدّ منطقی، «امری وجودی» است، در صورتی که حدّ لغوی «امری عدمی» است. منظور از حدّ منطقی، معنایی است که در منطق ارسطو وجود دارد، اما در فلسفۀ ملاصدرا حدّ منطقی با حدّ لغوی، به اشتباه ملازم دانسته شده و ملاصدار با توجه به این تلازم، ماهیت را از وجود خداوند نفی کرده است، در صورتی که بین نفی حدّ لغوی و حدّ منطقی تلازمی وجود ندارد.

    با توجه به این نکته، باید دانست مقصود امام(علیه السلام) از نفی حدّ در حدیث مذکور، حدّ به معنای لغوی آن است، نه حدّ منطقی.

    تأییدی بر برهان اول

    در این زمینه حدیث دیگری وجود دارد که می‌توان آن را تأییدی بر برهان اول دانست. در خطبۀ ۱۸۶ نهج­ البلاغه آمده است: «لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَاتَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُه» (اوقات (زمان) با او همراهی ندارد و وسایل و ابزار، او را کمک و یاری نکند، هستی او بر زمان­ها سبقت دارد، و وجودش بر عدم، و ازلیّتش بر ابتدائش مقدم است)(۲).

    در این خطبه امام علی(علیه السلام) درصدد بیان این مطلب هستند که وجود خداوند سابق و مقدم بر عدم است و این خصوصیت، مختصِ خداوند است؛ زیرا عدمِ ماسوی ­الله، بر وجودشان سابق است؛ یعنی مخلوقات موجود نبودند و سپس به واسطۀ خالقشان موجود شدند. حتی موجودی که قدیم بالغیر باشد، در مرتبۀ علتش وجود ندارد، بلکه بعد از علتش تحقق می­یابد. صادر اول هم مسبوق به عدم است، البته منظور از عدم در اینجا، عدم رُتبی است نه عدم زمانی، یعنی در رتبۀ علتش وجود ندارد.

    برهان دوم

    این دلیل که برگرفته از سخنان امام رضا(علیه السلام) است، از دو اصل تشکیل شده است:

    اصل اول

    این اصل بیان می­کند که: «فَكُلُّ مَا فِي الْخَلْقِ لَا يُوجَدُ فِي خَالِقِه‏ وَ كُلُّ مَا يُمْكِنُ فِيهِ يَمْتَنِعُ مِنْ صَانِعِه»‏(هر آنچه در آفریده است، در آفریننده یافت نمی­شود و هر آنچه در آفریده ممکن است، در سازندۀ او ممتنع است)(۳).

    قاعدۀ فوق نتایج مهمی در بردارد که در سخنان اهل بیت(علیهم السلام) به آن­‌ها اشاره شده است. مثلاً امیرالمومنین(علیه السلام) می­فرمایند: «أیّن الأین فلا أین له»(خداوند مكان را آفريد و او بالاتر از آن است كه مكان بتواند او را فرا گيرد)زیرا اگر «أین» مخلوق باشد، قبل از خلق «أین»، «أین»ی وجود نداشته است که خالقِ «أین»، دارای آن «أین» باشد.

    اصل دوم

    این اصل – که در همان سخنان بلند امام رضا(علیه السلام) آمده – عبارت است از اینکه: «حَدَّ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِهِ إِيَّاهَا» (خداوند همۀ چیزها را به هنگام آفریدن­شان محدود ساخته است)(۴).

    امام (علیه السلام) می­فرمایند تمام موجودات دارای حدّ هستند.

    سؤالی که ممکن است در این ­جا به ذهن انسان متبادر شود این است که چرا اشیاء محدودند؟ پاسخ آن روشن است؛ زیرا ماسوی­ الله مسبوق به عدم‌­اند و امکان ندارد شیئی از عدم پا به عرصۀ وجود بگذارد و غیرمحدود باشد؛ یعنی هر آنچه که سابقۀ نیستی و عدم دارد، حتماً باید علت و محدِّدی داشته باشد تا آن موجود محدود را به وجود آورده باشد؛ پس این موجود، محتاج و نیازمند به غیر (علت) خودش است و این فقر و نیاز، عین محدودیت است و با نامتناهی بودن سازگار نیست. معقول نیست موجودی نامحدود باشد اما در عین حال فقیر و محتاج به دیگری هم باشد.

    به همین جهت است که امیرالمومنین(علیه السلام) می­فرمایند: «فَالْحَدُّ لِخَلْقِهِ مَضْرُوب» (حدّ و اندازه­ برای مخلوقات او معین شده است‏)(۵). بنابراین اصلاً امکان ندارد موجودی ممکن باشد، اما محدود نباشد، حتی صادر اول. صادر اول هم مسبوق به عدم می­باشد؛ چرا که قبل از ایجادش بهره­ای از وجود نداشته است.

    از ترکیب دو قاعده­ای که بیان شد، می­ توان نتیجه گرفت که خداوند حدّ ندارد:

    صغری: هر آنچه در آفریده(مخلوقات) وجود دارد، در آفریننده(خداوند) یافت نمی‌شود.

    کبری: تمام مخلوقات دارای حدّ هستند.

    نتیجه: خداوند محدود نیست.

    از آنچه گذشت می‌­توان دریافت، محدود بودن مخلوقات و حدّ نداشتن واجب تعالی، مهمترین تفاوت بین خالق و مخلوق است و همان­ گونه که اصل معارف الهی، «نفی حد» از خداوند است، مهمترین اصل در شناخت مخلوقات نیز، «اثبات حد» برای آن­ها است.

    ——————————-

    * ۹۳/۱/۲۸

    ۱- نهج البلاغة، ص ۴۰.

    ۲- همان، خطبۀ ۱۸۶، ص ۲۷۲.

    ۳- التوحید (الصدوق)، ص ۴۰.

    ۴- همان، ص ۴۲.

    ۵- نهج­البلاغه؛ خطبۀ ۱۶۳، ص ۲۳۲.

    • تاریخ : 2014/06/01
    • تعداد مشاهده : 1345

  • ویدیوهای ویژه