بایگانی اخبار

محضر مبارک حضرت آیت الله حیدری(دام ظله)؛

سلام علیکم،

راه ها و روش های شناخت هویت مرجع دینی چیست؟ لطفا توضیح بفرمایید؟!

در جواب بیان می شود که:

(قسمت اوّل)

یکی از مهمترین ارکان و مقوّمات پروژۀ اصلاحی ما، اصلاح مؤسّسات دینی است؛ زیرا این مراکز تحقیقاتی از اساسی ترین اجزاء و بخش هایی است که معرفت دینی و جهان بینی اسلامی را شکل می دهند و روشن است که مرجعیت دینی، از نقش و جایگاه ویژه ای در پویایی و تحرّک بخشی به حیات فکری و زندگی اجتماعی در جهان اسلام برخوردار است، بلکه خود همین نهاد دینی نگرش و وجهۀ نظر صحیح را برای مردم ترسیم می کند؛ اعم از اینکه این مرجعیت دینی، حوزویِ شیعی باشد، یا ازهری سنّی، یا سلفی وهابی و یا صوفی باشد. بنابراین، ما برای اینکه بتوانیم حرکت اصلاحی خود را تحّقق ببخشیم، باید چیستی و ماهیت مرجعیت دینی را به خوبی بشناسیم.

هویت مرجع دینی، در گرو فهم خود دین است؛ یعنی ما اوّل باید ببینیم دین چیست و مشتمل بر چه معارفی است تا اینکه بتوانیم عالم و مرجع دین را بشناسیم. همۀ علمای اسلام بر این امر اتفاق دارند که آموزه های دین منحصر به احکام فقهی و عملی نیست، بلکه دین مجموعه ای از اعتقادات، اخلاق و امور شرعی است. پس، از آن جهت که دین معارف متعدّد و متنوّع «نقلی» و «عقلی» را در بردارد، عالم و مرجع دینی نیز به کسی گفته می شود که بر همۀ این آموزه ها اشراف و احاطه داشته باشد [به معنای «اجتهاد» در آنها و نه لزوماً «اعلمیّت»].

با توجه به مطالب فوق، ما معتقدیم علوم و معارفی که یک مرجع دینی باید واجد آنها باشد عبارت است از کلام، فلسفه، عرفان، اخلاق، فقه، اصول، تفسیر و حدیث، به اضافۀ برخورداری از نگرش صحیح سیاسی و اجتماعی (علوم اوّلیه). لازم به ذکر است که دانش های مذکور، قدر متیقّن و حداقلِ آن معارفی است که یک مرجع دینی باید آنها را بداند، اما در کنار این علوم، معارف مفید دیگری نیز وجود دارند (علوم ثانوی) که شایسته است مرجع دینی از آنها هم در حدّ ضرورت و نیاز، اطلاع داشته باشد همچون: رجال، درایه، تاریخ (اعم از توصیفی و تحلیلی).

بر این اساس، فقط کسی که در همۀ علوم فوق به مرتبۀ اجتهاد و تخصّص [و نه لزوماً اعلمیّت] رسیده باشد، مرجع به معنای واقعی کلمه خواهد بود، و چنانچه کسی جامع دانش های مذکور نباشد، مرجع دینی نخواهد بود بلکه صرفاً در همان علمی است که در آن متخصّص است مرجع می باشد! به این معنا که اگر فقط عالم «فقه» باشد «تنها در امور فقهی» مرجع است؛ و همچنین کسی که منحصراً در «فلسفه» مجتهد و صاحب نظر است، «فقط در مباحث فلسفی» می تواند محلّ رجوع قرار گیرد، یا کسی که فقط «تفسیر» می داند، «تنها در زمینۀ مباحث تفسیری» مرجع خواهد بود، اما هیچیک از این اصناف علما، عالم و مرجع دین نخواهند بود؛ زیرا دین فقط فقه یا تنها فلسفه یا صرفاً تفسیر نیست بلکه مجموعه ای هماهنگ و مترابط از همۀ آنها است.

شایان ذکر است اینکه از گذشته تا کنون به «مرجع فقهی» – که تخصّص اصلی اش فقه است و در سایر زمینه ها مجتهد و صاحب نظر نیست – «مرجع دینی» گفته شده، مسامحه ای بزرگ در استعمالِ اصطلاح «مرجعیت دینی» است؛ یعنی این لفظ را برای هر عالمی نمی توان به کار برد مگر کسی که جامع همۀ علوم مذکور باشد! به بیان دقیق تر، «مرجع فقهی»، غیر از «مرجع دینی» است و نباید بین آن دو خلط کرد.

این مطلب قابل انکار نیست که برخی از علمای بزرگ در طول تاریخ از یکچنین جامعیتی برخوردار بوده اند، اما بحث ما کبروی و ناظر به قاعدۀ صحیح در این زمینه است و نه یک مبحث صغروی و ناظر به مصادیق؛ لذا هر کس که این اصل کلّی را فرا گرفت، خودش باید مصداق آن را تشخیص دهد.

 

مطلب بسیار مهمّ دیگر اینکه اگر کسی – به هر دلیل – در مقام مرجعیت قرار گرفته بود، این به آن معنا نیست که وی حتماً دارای ویژگی مذکور (جامعیت علمی در ابعاد گوناگون) بوده است، بلکه چه بسا بدون برخورداری از اجتهاد در علوم مورد نیاز، در این جایگاه مهم و حسّاس قرار گرفته باشد. به بیان دیگر، اینکه کسی صرفاً متصدّی مقام مرجعیّت شود، دلیل بر این نیست که لزوماً جامعِ علوم و معارف اسلامی بوده باشد.

برخی از مهمترین و مطمئن ترین معیارها و ملاک ها برای تشخیص جامعیت اهل علم عبارت اند از:

۱. تألیفات متعدّد در ابعاد گوناگون معارف دینی (اعم از اصول و فروع دین)

۲. یا حضور فعّال در مراکز علمی و تدریس در زمینه های مختلف علوم اسلامی

۳. و یا تحقیق و پرس و جو از اهل خبره [خبره نیز کسی است که از مبنای «ضرورت جامعیت در علوم اسلامی» به خوبی آگاهی داشته و بدان قائل باشد].

کسی که فقط در یک علم مثلاً در فقه مجتهد و صاحب نظر است، سخن او در حیطۀ تخصّصش قابل احترام است، اما چنین فردی حقّ ندارد در سایر ابعاد و حوزه های معرفت دینی – که در آنها مطالعات کافی و تحقیقات تخصّصی نداشته – دخالت و اظهار نظر کند و کتاب عقائد یا تفسیر بنویسد. به همین شکل، آن که فقط در حوزۀ اعتقادات متخصّص است، حقّ ندارد کتاب فقهی بنویسد و در امور شرعی نظر بدهد. اما کسی که در همۀ این علوم به مقام جامعیت و اجتهاد رسیده، طبعاً می تواند در تمام این حوزه ها وارد شده و به تبیین آراء و نظریات خود به نحو استدلالی بپردازد.

  • ویدیوهای ویژه