دلایل رجحان قرآن بر روایات (سنّت مَحکیه: سنّت نقل شده)
دلیل اوّل: نقل به الفاظ بودنِ قرآن
یکی از دلایل ضرورتِ اصل قرار دادن قرآن و فرع بودن روایات این است که قرآن «نقل به الفاظ» بوده و راوی آن وجود مقدّس و معصوم پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) است که از هر گونه خطا و دخل و تصرّف مبرّا هستند: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ» [۱]. خداوند متعال در جایی دیگر دربارۀ عدم نسیان و فراموشی از سوی رسول اکرم (ص) چنین می فرماید: «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى» [۲]؛ در حالی که اکثر روایات، «نقل به معنا» بوده و ناقلان آن ها هم افرادی غیر معصوم – اعم از موثّق و ضعیف – می باشند.
دلیل دوّم: مصونیت قرآن از هرگونه جعل و کذب و تحریف
دوّم اینکه در قرآن هیچگونه جعل، کذب، تحریف، نقص و زیادتی رخ نداده است: «لا يَأْتِيهِ اَلْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» [۳]؛ حال آنکه روایات و منابع حدیثی از این آفات مصون و محفوظ نمانده اند: «امام علی(ع): وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِه [۴]».
تفاوت «اسلام قرآن محور» با «اسلام حدیث محور»!
همۀ معارف اسلامی – اعم از اعتقادات، اخلاقیات و مسائل فقهی – در درجۀ اول باید بر اساس ادلّه و مبانی قرآنی سامان یابند، و بحث از روایات باید در طول آیات قرآن و به گونه ای هماهنگ با آنها مطرح شود، نه اینکه اصل و اساس علوم دینی و جهان بینی اسلامی بر پایۀ احادیث بنا شوند، و آیات قرآن در حاشیه قرار گیرند و صرفاً رجوعی سطحی و حداقلی به آنها صورت گیرد!
در «اسلام القرآن»، آیات قرآنی اولین و مهمترین ملاک و معیار برای ارزیابی روایات و تشخیص درستی یا نادرستی آن ها محسوب می شوند. هر روایتی که با مبانی قرآنی ناسازگار باشد، کنار گذاشته می شود، اگر چه سند آن صحیح و حتّی متواتر [۵] بوده باشد! اما در «اسلام الحدیث»، به صِرف اینکه خبری در یکی منابع روایی اصلی نقل شده باشد، مورد قبول واقع می شود (بنا بر روش اخباریون)، و به فرض اینکه روی آن بررسی سندی و رجالی انجام شود و از صحّت سند آن اطمینان حاصل گردد (بنا بر شیوۀ اصولیون)، با این وجود پیش از آنکه انطباق یا عدم انطباق آن روایت با اصول و خطوط کلّی قرآنی – به نحو اجتهادی – مورد ارزیابی و بحث تفسیری قرار گیرد، روایت مذکور تلقّی به قبول می گردد، حال آنکه در منطق «اسلام قرآن محور»، صِرف وثاقت راوی و اعتبار کتاب روایی، برای قبول اخبار، کافی نیست! بلکه صَرف نظر از اینکه سند حدیثی صحیح باشد یا ضعیف، آن روایت اوّل بر اساس یک روش خاص و تفسیری، به قرآن عرضه می شود، و تنها در صورتی که «موافقت» یا «عدم مخالفت» آن خبر با قرآن احراز شود، مورد استفاده و احتجاج قرار می گیرد و إلّا فلا!: «ضابط الأخذ بالخبر، هو العرض علی کتاب اللّه وموافقته له، فلا سند صحیحاً موجب للقبول، ولا سند ضعیفاً موجب للردّ» [۶].
شایان ذکر است که خودِ همین ارجاع دادن روایات به قرآن به منظور تشخیصِ تطابق یا عدم تطابق با آن نیز، کاری ساده و پیش پا افتاده نیست، بلکه عملیاتی دشوار و فرایندوار است که منهج و منطق خود را می طلبد. آیت الله حیدری شیوه ای خاصّ برای تحقّق این مهم ابداع نموده اند که علاقه مندان می توانند آن را در کتاب «میزان تصحیح الموروث الروایی» مورد مطالعه قرار دهند [۷].
خلاصه آنکه در «اسلام القرآن»، نقش اصلی و اساسی را مبانی و چارچوب های قرآنی ایفا می کنند و جهان بینی فرد مسلمان، عمدتاً برگرفته از اصول و قواعد قرآنی است، در عین اینکه از احادیث نیز در جای خود به بهترین شکل استفاده می شود. 👈 اما در «اسلام الحدیث»، غلبه با روایات است و این احادیث هستند که شاکلۀ اصلی نظام اعتقادی قائلان به آن را تشکیل می دهند 👉 و از آن جهت که در روایات – بر خلاف قرآن کریم – دروغ و جعل و اشتباه و نقل به معنا و تقطیع و تصحیف و زیادت و نقصان راه یافته، طبعاً معرفتی که از آنها به دست می آید در مقایسه با شناختی که از قرآن حاصل می شود، در سطح بسیار نازل تری قرار می گیرد.
باید افزود که اساس دین شناسی علمای اهل سنت و تا حدودی علمای شیعه – هم در اصول دین و هم در فروع دین – غالباً مبتنی بر روایات (سنّت مَحکیّه: سنّت گزارشی و نقل شده توسط راویانِ موثق یا ضعیف) است و نه قرآن! بسیاری از اعتقادات میان شیعه و سنّی وجود دارد که وقتی آن ها را به دقّت ردیابی می کنیم، مشاهده می نماییم که در قرآن کریم ریشه ندارند! اصولیون شیعه اگرچه در «مقام نظر»، به اهمیّت و تقدّم قرآن بر روایات اعتقاد دارند، اما مسأله آن است که در «مقام عمل» و مصداق، آنچه که در مباحث ایشان اصل و محور قرار می گیرد اخبار و احادیث (سنّت مَحکیّه) است و نه مبانی قرآنی:
«لا ریب فی قبول روایات العرض عند مدرسة أهل البیت، کما لا ریب باعتقادهم بتقدیم القرآن علی السنة، وحاکمیته علیها، ولکنّ هذه الکلیة لا تعدو الجانب النظری! فمن الناحیة التطبیقیة نجد أنّ الإعتماد الأوّل والکبیر إنّما هو علی السنّة الشریفة، ویکاد أن یکون الرجوع للقرآن فی حاکمیته علی السنة مقتصراً علی مورد تعارض الروایات الصحیحة السّند؛ فهم لا یرون – من ناحیة عملیة – فی القرآن معیاراً ومیزاناً لتصیح جمیع الروایات »[۸].
بنابراین باید در نظر داشت نهایتاً نتایج و نگرشی که از «اسلامِ مبتنی بر قرآن» حاصل می شود، بسیار متفاوت خواهد بود از شناخت و تصویری که از «اسلامِ متّکی بر روایات» به دست می آید!
ادامه دارد…….
➖➖➖
پی نوشت ها:
۱. «و اگر [او] سخنی دروغ بر ما می بست، ما او را با قدرت مىگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم»؛ الحاقّه/ ۴۴ – ۴۶.
۲. «ما بزودى [قرآن را] بر تو مىخوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد»؛ الأعلی/ ۶.
۳. «هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايستۀ ستايش نازل شده است»؛ فصلت/ ۴۲.
۴. «و در زمان پيغمبر (ص) مردم بر حضرتش دروغ بستند تا آنكه ميان مردم به سخنرانى ايستاد و فرمود: اى مردم همانا دروغ بندان بر من زياد شده اند. هر كه عمداً به من دروغ بندد بايد جاى نشستن خود را دوزخ بداند. سپس بعد از او هم بر او دروغ بستند»؛ الكافي، ج ۱، ص ۶۲.
۵. در اینجا لازم به ذکر است که آیت الله حیدری – بر خلاف سایر محدّثین، رجالیون و فقها – همۀ روایات متواتر را لزوماً معتبر و قابل قبول نمی دانند، بلکه در این زمینه دارای مبنای خاصّی هستند که طبق آن اوّلاً اخبار متواتر را به دو دستۀ «متواتر از جهت سند» و «متواتر از حیث محتوا و دلالت» تقسیم می کنند؛ و ثانیاً برای آن شروطی در نظر می گیرند که تنها در صورت برخورداری از آن ها، روایات متواتر را معتبر و حجّت می دانند. نظریۀ علامه حیدری دربارۀ حجیّت متواترات، مبتنی بر منطق احتمالات شهید صدر است و نه بر اساس منطق ارسطویی، آن چنان که دیدگاه تقریباً همۀ فقها و اصولیون برگرفته از آن می باشد! برای تفصیل بیشتر ر.ک: آیت الله سید کمال حیدری، میزان تصحیح الموروث الروایی، ص ۲۵۴ – ۲۵۷؛ و به ویژه درس خارج «فقه المرأة»، جلسۀ ۳۳ و ۳۴.
۶. «معیار قبول روایت، عبارت است از عرضۀ آن بر قرآن و [احراز] موافقتش با قرآن؛ بنابراین هیچ سند صحیحی [قبل از عرضه به قرآن] دلیل بر پذیرفته شدن خبر نمی شود، همان طور که هیچ سند ضعیفی دلیل بر ردّ آن نیست»؛ میزان تصحیح الموروث الروایی، ص ۱۱۲.
۷. ر.ک: همان، الفصل الخامس (قواعد عرض الأخبار علی القرآن).
۸. «در مکتب علمای اهل بیت (ع) تردیدی در پذیرش اخبار عرضۀ روایات به قرآن وجود ندارد؛ همان گونه که به اعتقاد ایشان تردیدی در مقدم شمردن قرآن بر سنّت و حاکمیّت بر آن نیست، اما این کلیّت [قاعدۀ کلّی] از جنبۀ نظری پا فراتر ننهاده است! از نظر عملی و کاربردی مشاهده می کنیم که اعتماد اولیه و فراوان، به سنّت شریف تعلّق گرفته است؛ به گونه ای که رجوع به قرآن و حاکم ساختن آن بر سنّت فقط به موارد تعارض روایت های صحیح السند محدود می شود؛ یعنی ایشان از نظر عملی قرآن را به عنوان معیار و میزان برای تصحیح همۀ روایات [فراتر از باب تعارض بین دو روایت] در نظر نمی گیرند»؛ میزان تصحیح الموروث الروایی، ص ۱۵۷.