آنچه میخواهم در مورد امامان دوازدهگانه(علیهم افضل الصلوة والسلام) بگویم این است: امامان دوازدهگانه، جانشینانِ راهنماى راه يافتهی رشدیافته، که از امام امیرالمومنین(علیه السلام) و فرزندان ایشان(علیهم السلام) آغاز و به امام دوازدهم زندهی در میان ما و غائب از نظر پایان مییابند.
اخیرا گفتند که آقای حیدری درباره امامت چنین و چنان میگوید! پس از آنکه گفتند ولادت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را انکار کرده، اکنون میگویند اصل امامت را انکار مینماید!
اعتقادم در مورد امامان دوازدهگانه(علیهم السلام) نیاز به بیان برخی اصول دارد؛ البته این اعتقاد من است و نمیگویم که مذهب چنین است، چه بسا دیگری با من موافق نباشد، وی آزاد است، این اعتقاد شخصی من است.
اصل اول: بالاترین مقامی که قرآن کریم در مقامات قرب الهی برای پیامبران و جانشینان و پرهیزکاران و نیکان و مُقربان ذکر نموده، مقام امامت است. یعنی فرد چطور ابتدا گروهبان و سپس سروان و سپس سرهنگ میگردد، بالاترین درجهای که بنده در مقامات قرب الهی به آن میرسد، نشان امامت را به او میدهند، چرا که فرموده: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم)(بقره:۱۲۴) و روایات صریح و آشکار اشاره دارند که ایشان پس از نبوت و خُلّت(مقام خلیل اللهی) و رسالتش، به این مقام نائل گشت، یعنی مقامی بالاتر از این مقامات.
روایات وارده ذیل آن به این حقیقت اشاره دارد، در اصول کافی، جلد اول، صفحه ۴۲۵ میگوید: «و او امام است همچون پیامبران اولوالعزم و ابراهیم(ع) پیامبر بود و نه امام، تا جاییکه خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم»» این روایت در باب «طبقات الأنبیاء و الرسل» آمده و نیازی به سند نداریم، چون موافق نص قرآنی است و مبنای ما توافق با قرآن است و قرآن اشاره دارد که مقام امامت بالاتر از مقام نبوت و رسالت است.
همچنین روایت امام رضا(علیه السلام) در صفحه ۴۹۰ همان جلد، فرمود: «خداوند عزوجل، سومین مقامی که به ابراهیم خلیل، پس از نبوت و خُلّت عطا فرمود، مقام امامت بود» پس بر حسب مراتب وجودی و مقامات شرف و فضل، امامات بالاتر از مقام نبوت و رسالت و دیگر مقامات است. این مقام امامت است که تمام پیامبران اولوالعزم، پس از نبوت و رسالت به آن نائل گشتند.
اصل دوم: نسبت میان امامت قرآنی -نه امامت کلامی- و نبوت، “عموم و خصوص من وجه” است. یعنی ممکن است فرد، پیامبر باشد و امام نباشد، همانگونه که در حضرت ابراهیم(ع) پیش از رسیدن به مقام امامت بود و ممکن است امام باشد و پیامبر نباشد، همانطور که درباره امامان اهل بیت(علیهم افضل الصلوة والسلام) معتقدیم و ممکن است هم پیامبر و هم امام باشد، همانگونه که در حضرت ابراهیم(ع) و دیگر پیامبران اولوالعزم(ع) رخ داد و قرآن صریح میگوید که حضرت ابراهیم(ع) این دو مقام را جمع نمود.
منظور از امامت قرآنی، امامت کلامی به معنای خلافت سیاسی نیست، خلافت سیاسی از شئون امامت قرآنی است، نه اینکه همان باشد، امامت قرآنی مقامی بالاتر از تمام این مقامات است، آری از شئون آن، این است که هرکس امام قرآنی شد، به عنوان پیشوای سیاسی تعیین میگردد، یعنی با تعیین، او رهبر و خلیفه سیاسی است.
اصل سوم: اگر امامت قرآنی و نبوت و رسالت در فردی جمع گشتند، پس مقام امامت وی بالاتر از مقام نبوت و رسالتش است؛ نه اینکه هر امامی برتر از هر نبی است، نمیخواهیم بگوییم که هر امام برتر از هر نبی است، چرا که قرآن درباره انبیای بنی اسرائیل میگوید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»(و آنها را پيشوايانى قرار دادیم كه [مردم را] به فرمان ما هدايت مىكردند)(انبیا:۷۳) یعنی آیا پیامبران بنی اسرائیل، که امام نیز بودند، از رسول الله(صلی الله علیه و آله) برتر بودند؟ خیر! همان فرد را اگر میان مقام نبوت و رسالتش با امامتش مقایسه نمایید، مقام امامتش بالاتر از مقامات دیگر است، نه اینکه هر امام برتر از هر پیامبر است. به ذهنتان متبادر نگردد که ما وقتی میگوییم مقام امامت برتر از مقام نبوت است، پس امامان ما ضرورتا از حضرت ابراهیم برترند، خیر، ابدا! دلیل برتریشان چیز دیگری است، نه اینکه چون امام هستند.
این خطایی است که بر منابر ما میگویند که: امام برتر از پیامبر است، پس علی بن ابی طالب(علیه السلام) برتر از ابراهیم(ع) است، خیر این خطاست، علما و عرفای ما میگویند که هر امامی برتر از هر پیامبر و رسول نیست؛ آری، اگر یک فرد، مانند حضرت ابراهیم(ع) اگر مقام نبوت و امامت را داشت، کدام حیثیت در شخصیت او شریفتر و کاملتر و برتر است؟
این مانند این است که فردی علم فقه و علم عقائد را میداند، یعنی فقه اصغر و فقه اکبر را، گفته میشود حیثیت علمش به توحید، شریفتر از حیثیت علمش به باب طهارت و نماز و روزه است؛ مساله، حیثیت در شخص واحد است .
اصل چهارم که در برخی اوقات نادیده گرفته میشود و اشکالات مطرح میگردد.
اصل چهارم: اگر امامی از امامان، جانشین پیامبری از پیامبران گشت، امکان ندارد به هیچ گونهای برتر از آن پیامبر باشد، چرا که وارث و جانشین و پیرو اوست، چگونه ممکن است که پیرو برتر از پیروی شده باشد؟
چرا این سخن را میگویم؟ چون یکی از اشکالات اهل سنت به ما این است که میگویند: شما معتقدید مقام امامت برتر از مقام نبوت است، لذا امامان شما برتر از رسول الله(صلی الله علیه وآله) هستند! با اینکه ما اینرا نمیگوییم، البته برخی از جاهلان بر منابر چنین میگویند و خود نمیفهمند، اما علمای ما چه میگویند؟ میگویند: اگر امام، پیرو و جانشین و وارث پیامبری شد، کما اینکه معتقدیم امامان(علیهم السلام) وارثان حضرت خاتم الانبیا(صلی الله علیه وآله) هستند، در نتیجه محال است که وارث و تابع، برتر از موروث و متبوع در این زمینه باشد.
اگر این اصول چهارگانه آشکار گشت، اکنون ما معتقدیم که امامان ما، حیثیت امامت را از رسول الله(صلی الله علیه وآله) به ارث بردند؛ چرا که ایشان حیثیتهای متعددی چون نبوت و رسالت و خاتمیت و امامت را داشتند؛ حیثیت امامتشان، برتر از آن مراتب بود، یعنی مقامشان در امامت، برتر از مقام تمام پیامبران گذشته بود و امامان چه چیزی را به ارث بردند؟ نبوت را؟ خیر! رسالت را؟ خیر! خاتمیت را؟ خیر! بلکه امامت را به ارث بردند و چون امامتشان برتر بود، از این نظر برتر گشتند، چون وارثان امامی بودند که خود برتر از دیگران بود؛ دلیلش این است، نه اینکه چون امام است برتر است، بلکه چون ایشان وارث فرد برتر بودند، درنتیجه برتر از دیگران خواهند بود.
این معنا را اگر میخواهید، به کتاب «مصباح الأنس» «محمد بن حمزه فناری» مراجعه نمایید، آنجا مجموعهای از تعلیقات مهم از میرزا هاشم اشکوری و حضرت امام و سید محمد قمی و محمد رضا قمشهای(ره) و استادمان، علامه حسن زاده آملی و دیگران آمده. در صفحه ۲۵ میگوید: «پس، از افق آن بیان، خورشید راز پیشی جستن جانشینان محمدی، بر پیامبران گذشته، چه اولوالعزم و چه غیر آن، با درجات بسیار، طلوع نمود»
چرا؟ چون مورث، یعنی حضرت خاتم الانبیا از ایشان با درجات بسیاری بالاتر است و ایشان این مقام را به ارث بردند و روایات متواتر است که ایشان، علم جدشان را به ارث بردند.
فکر میکنم آشکار شد اعتقادم در امامان اهل بیت(علیهم السلام) چیست؟
معتقدم که ایشان امام هستند، نه به امامت سیاسی که آن بحث دیگری است! بارها این جمله را تکرار کردم، امامتی که درباره علی و اهل بیتش(علیهم السلام) معتقدم، نه در غدیر نصب و نه در سقیفه غصب شد؛ چرا که آن یک امر وجودی تکوینی است و قابل جعل و سلب اعتباری نیست، آنچه در غدیر نصب گردید، امامت سیاسی اعتباری بود که ممکن است محقق گردد و یا محقق نگردد و آنچه در سقیفه سلب و غصب گردید این امامت سیاسی بود، نه آن امامت وجودی که وراثت حضرت خاتم الانبیا و المرسلین(صلی االه علیه وآله) است.
شما در زیارت امام حسین(علیه السلام) چه میخوانید؟ «سلام بر تو ای وارث آدم، برگزیده خدا، سلام بر تو ای وارث نوح، پیامبر خدا» تا میرسید به «سلام بر تو ای وارث محمد، حبیب خدا، سلام بر تو اى وارث امير مؤمنان ولىّ خدا» این کدام ارث است؟ آیا ارث سیاسی است؟ خیر! این مقاماتی است که تمام پیامبران داشتند و ایشان به ارث بردند.
به همین دلیل معتقدم که ایشان، یعنی وارثان حضرت خاتم الانبیا و المرسلین(صلی االه علیه وآله) امامان دوازدگانهی راهنماى راه يافتهی رشدیافته هستند؛ من معتقدم که این دوازده نفر برتر از تمام پیامبران و رسولان هستند، مگر حضرت خاتم(صلی االه علیه وآله) چرا که وارث و پیرو ایشان هستند، به همین دلیل خود او در حاشیه میگوید: «شک نکن که تقدم پیامبر و رسول بر ولی، مطلقا و عموما نیست» یعنی نه اینکه هر نبی بر هر ولی مقدم است، بلکه بر ولیای که از اوصیا و جانشینان و پیروان خود اوست، نه از ولی دیگر رسولان؛ آری از پیروانش برتر است، اما شرط نیست که برتر از وارثان دیگر پیامبران باشد.
یعنی حضرت ابراهیم(ع) از پیروانش برتر است، اما برتر از وارثان حضرت خاتم الانبیا و المرسلین(صلی االه علیه وآله) که همانا امامان(علیهم السلام) باشند، نیست؛ به همین دلیل میگوید: «اگر در یک فرد جمع گشتند، دیگر جهات پایینتر قرار میگیرند، چرا که حیثیت ولایت، شریفتر و برتر و کاملتر از نبوت و رسالت است».
این خلاصه اعتقادم در امامان اهل بیت(علیهم السلام) بود.
برگرفته از: درس خارج فقه – مفاتيح عملية الاستنباط الفقهي (۴۵۷) – ۹۳/۷/۸