بایگانی مقالات

  • جایگاه مرجعیت دینی

  • سوال: اکنون مرجعیت را بیشتر در ارتباط با تخصّص در فقه اصغر تعبیر می‌کنند، این علم همانند بقیه‌ی علوم یک علم بشری است و تخصّص آن هم نیاز به یک قدرت معنوی خاصّی ندارد، حتی ممکن است انسان غیرمسلمان بر مباحث اصولی و رجالی و فقهی‌ مسلط شود و قدرت استنباط پیدا بکند، بلکه ممکن است اعلم هم بشود؛ حال می‌خواهیم این سوال را از محضر حضرتعالی بپرسیم که برای رسیدن به آن مرجعیتی که نائب امام زمان(عج) شود و سکاندار هدایت جامعه‌ی شیعی یا جامعه‌ی مسلمین، بلکه بالاتر، هدایت انسان را بر عهده بگیرد، آیا تخصّص در فقه کافی است؟ اگر نیست چه علومی دیگری نیاز است؟

    الف) تخصص‌های علمی لازم برای مرجع(وظایف مراجع در عصر غیبت)

    قبل از پاسخ به سوال فوق، ابتدا باید بحث کنیم که اساسا علمای شیعه در عصر غیبت کبری، چه وظایفی برعهده دارند؟

    دلیل اول: به بیان منطقی از راه و دلیل اِنّی می‌توانیم پی ببریم که آنان چه تخصص‌های علمی باید داشته باشند، یعنی بر اساس شناخت وظایف و مسئولیت‌هایی که به عهده علمای شیعه در عصر غیبت کبری گذاشته شده، می‌توانیم بگوییم که چه تخصص‌هایی باید داشته باشند. این قضیه روشنی است، شما وقتی شخصی را مدیر مدرسه‌ای قرار می‌دهید، ابتدا باید ببینید آن مدرسه چه وظایفی بر عهده‌ی او می‌گذارد تا بگویید او چه تخصصی باید داشته باشد. پس از مسئولیت‌ها می‌توان به تخصص‌های لازم پی برد.

    بسیاری از بزرگان ما در امامت نیز همین بیان را دارند. وقتی ما می‌گوییم امام باید معصوم باشد یا علم غیب داشته باشد، این سوال پیش می‌آید که چه وظایفی می‌خواهد انجام بدهد که باید معصوم و عالم به غیب باشد؟ اگر وظیفه‌‌ی امام را پس از پیامبر به عنوان مبیّن معارف پیامبر گرفتید، عصمت لازم است؛ براساس وظایفی که به عهده‌ی امام معصوم گذاشته می‌شود، شرایط او مشخص می‌شود که مثلا باید معصوم باشد، افضل باشد، علم غیب داشته باشد و… اما اگر اینها را جزو وظایف و مسئولیت‌های امام تعریف نکردید آن شرایط لازم نیست. ما این مباحث را در «بحث حول الامامة» کاملا مطرح کردیم که موضوع امامت را می‌توان با دو روش لمّی و إنّی مطرح کرد، روش لمّی این است که بگوییم ادله چه می‌گوید؛ روش اِنّی این است که بر اساس مسئولیت‌ها، شرایط مطرح می‌شود. همین روش را بنده می‌خواهم در مرجعیت و علمای عصر غیبت کبری پیاده کنم.

    حال باید ببینیم چه مسئولیت‌هایی بر عهده‌ی پیامبر(ص) و ائمه(ع) بوده تا بر اساس آن بتوانیم مسئولیت‌های علمای شیعه را در عصر غیبت کبری تشخیص دهیم، چرا که اینان نائب و قائم مقام ایشان هستند؛ همان‌گونه که درباره‌ی ائمه(ع) می‌گویید نائب و قائم مقام پیامبرند، لذا همان مسئولیت‌هایی که به عهده‌ی پیامبر(ص) بوده به امام(ع) نیز منتقل می‌شود.

    اگر این مقدمه روشن گشت، از اینجا شروع می‌کنیم که چه وظایف و مسئولیت‌هایی بر عهده‌ی پیامبر و ائمه در زمان خود بوده است؟

    وظایف پیامبر(ص):

    ۱) پیام‌آوری؛ یکی از مسئولیت‌های پیامبر پیام‌آوری از جانب خداوند بود. این وظیفه با ختم نبوت پایان یافت و راه آن مسدود گردید. «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌»(۱) این حدیث جزما متواتر است که حتی ابن تیمیه هم نتوانسته در سند آن تشکیک کند.

    ۲) مسئولیت‌های تکوینی؛ مسئولیت دیگر پیامبر و ائمه تکوینی است که همانا وساطت فیض است. اگر این مسئولیت در جای خود ثابت شود، اختصاص به پیامبر و امام دارد و به شخصی دیگر با اعتبار منتقل نمی‌شود؛ چرا که وساطت فیض، مقام وجودی و تکوینی است و امور تکوینی با جعل و اعتبار به شخص دیگر منتقل نمی‌شود و سلب و غصب نیز نمی‌شود.

    بر این اساس اگر قبول کردید که ائمه(ع) مقامات وجودی داشتند، آن مقامات در غدیر جعل و در سقیفه سلب نشد، چون امر تکوینی است و با امور اعتباری جعل و سلب نمی‌گردد.

    ولایت فقهای شیعه بر اساس نصب از سوی امام معصوم ولایت اعتباری است: «وَأَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي‏ عَلَيْكُمْ‏ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»(۲).

    يا در روايت ديگر: «انْظُرُوا إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَكَما فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ‏ عَلَيْكُمْ حَاكِما»(۳) ولایت اعتباری است. حال محدوده این ولایت چه آن گونه که آیت الله خویی معتقد بود که اختصاص به افتا دارد یا آن گونه که امام خمینی معتقد بود محدوده آن گسترده است، در هر صورت ولایت اعتباری است.

    ۳) وظایف دینی – اجتماعی؛ وظائف ائمه ما در دو قرن و نیم از ۱۱ هجری تا ۲۶۰ یا ۳۲۹ (اگر غیبت صغری را جزو زمان حضور به شمار آوریم) بیان معارف قرآن، اعتقادات، اخلاق، فقه و هر آن چه که انسان را به کمال نهایی می‌رساند بوده است، هرگز وظیفه‌شان تنها بیان فقه اصغر نبوده است. وظیفه آنها بیان معارف دین بوده و دین اختصاص به فقه ندارد، زیرا دین روشی است که شما را به کمال اخروی برساند، هر چه در این کمال نقش دارد توسط ائمه بیان می‌گردید.

    حالا می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که عالم دین، مرجع دینی و یا عنوان “رواة الحدیث” تنها بر کسی صدق می‌کند که مجموعه معارف دین در دست او باشد وگرنه نمی‌تواند مرجعیت دینی داشته باشد. ممکن است آقایان بگویند ما هیچ دلیلی نداریم که همه وظایف ائمه به عهده ما باشد، پاسخ آن است که شما پذیرفتید که نیابت عامه دارید و قائم مقام امام زمان(عج) هستید، اگر کسی نائب امام باشد، لازم است به وظایف او قیام کند. شما که قائم مقام امام زمان(عج) در عصر غیبت هستید باید همه‌ وظایف ارشادی، توجیهی، تعلیمی، تزکیه‌ای، تربیتی را که ائمه به آن عمل می‌کردند، به آن عمل کنید.

    دلیل دوم: عناوین آیات و روایات؛ دلیل دوم برای لزوم تخصص در همه علوم دینی برای مرجعیت مجموع عناوین اخذ شده از آیات و روایات است:

    ۱) تفقه در دین؛ «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»(پس چرا از هر گروهى از آنان، طايفه‌اى كوچ نمى‌كنند تا در دين دانا شوند)(توبه/۱۲۲). از ابتدا تا انتهای قرآن را ببینید که تعریف دین چیست؟ روایات پیامبر و ائمه را ببینید که تعریف دین چیست؟ آیا تعریف دین فقط فقه اصغر است؟ خود نیز قائل هستید که آیات احکام یک دهم آیات قرآن است، گرچه من این را قبول ندارم و می‌گویم بیشتر است، بر این مبنا نسبت فقه اصغر به کل معارف قرآن یک دهم است؛ آن نُه دهم دیگر را چه کسی باید بیان نماید؟ معارف توحید دین هست یا نیست؟ معارف معاد دین هست یا نیست؟ معارف نبوت و امامت دین هست یا نیست؟ آیا اخلاق دین هست یا نیست؟ اجتماع و تاریخ و سیاست و اداره و تبلیغات و اینها کجا باید برود؟ در معارف کلی قرآن.

    ۲) حافظ کتاب بودن؛ در آیه مبارکه آمده است: «وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ»(و [همچنين‌] علما و دانشمندان با همين كتاب كه به آنها سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داورى مى‌نمودند)(مائده/۴۴). این عنوان قرآنی می‌رساند که علما باید حافظ کتاب الله باشند، حافظ کتاب الله بودن اختصاص به حافظ فقه اصغر ندارد. این وظیفه همه علماست، اختصاص به علمای یهود و نصارا ندارد، وظیفه اصلی علما در هر زمانی حفظ کتاب الله است.

    ۳) وارث انبیا بودن؛ در روایت آمده است: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»(عالمان، وارثان پیامبران هستند)(۴) آیا انبیا فقط علم فقه اصغر داشتند؟ شما وارث آنها هستید در همه علوم؛ مگر اینکه بیایید بگویید من ادّعا نمی‌کنم وارث کل علم انبیاء هستم، فقط فقه اصغر می‌دانم، نگویید من مرجع اعلا هستم. اگر نیابت را حد فقه اصغر ادعا نماید و در همان حد تخصص فتوا دهد، ما نیز در همان حد تخصص به ایشان رجوع می‌نماییم.

    حالا این سوال پیش می‌آید، اگر کسی بخواهد در یک محدوده مثلا تنها در فقه کار کند و بگوید به اعتقادات و اخلاق کار ندارم، آیا می‌شود به چنین شخصی رجوع کرد؟

    نمی‌شود به چنین کسی رجوع کرد، چون بنده معتقدم دین یک منظومه‌ی مترابط است، امکان ندارد شما یک جزئش را جدا کنید و بفهمید بدون این‌که باقی را بفهمید، دلیلش هم این است که ده‌ها قاعده فلسفی و کلامی و اعتقادی را باید بدانید تا مسائل اصولی را تحقیق کنید تا بتوانید مسائل فقهی را استنباط کنید. اینها یک تابلو و یک واحد مرتبط و متداخل در همدیگر است، امکان ندارد از هم جدا باشند. نمی‌توانید در فقه به تمام معنی قرآنی شوید، مگر این که کاملا مبانی توحید دست‌تان باشد. چرا؟ چون ده‌ها مسائل توحیدی اگر آنجا مشخص نشود، نمی‌توانید در فقه درست نظر بدهید، مثلا وحدت وجود مساله‌ی فلسفی، عرفانی، کلامی است و ربطی به فقه ندارد. اگر از فقیه بپرسید آیا قائل به وحدت وجود کافر و مشرک است یا مسلمان؟ این آقا وقتی دقیقا ندانسته وحدت وجود چیست، چطور می‌خواهد حکم کند. همین امروز بروید سخن بزرگان مراجعه کنید، می‌خواهند حکم صادر کنند هفت تا احتمال می‌دهند، می‌گویند اگر مقصودشان این باشد چنین است و اگر مقصودشان آن باشد چنین است. اساسا توحید چیست؟ آیا توحید متوقف بر بینونت عزلی است یا متوقف بر بینونت صفتی؟ تا این مساله را نداند نمی‌تواند موضعش را در توحید و شرک مشخص کند. این در مساله توحید.

    در مساله امامت اگر کسی معتقد به عصمت ائمه قبل از بلوغ یا قبل از امامت نباشد، آیا شیعه هست یا خیر؟ ده‌ها حکم مترتب بر شیعه است در باب زکات، در باب خمس، در باب ذبح، این را باید بحث کند؛ بنابراین کسی نمی‌تواند بگوید من می‌خواهم فقیه شوم و کاری به مبانی کلامی ندارم؟ نمی‌توانید بدون مبانی کلامی فقیه بشوید.

    مشکلات تخصص در علوم دینی

    سوال: براساس این روایت، اگر ما فراگیری همه معارف را شرط بدانیم عملا در هر صد سالی شاید هم چنین شخصی پیدا نشود، در نتیجه عملا دسترسی مردم به نائب غیر ممکن می‌شود؟

    اولا اصلا جامعه از وجود نائب خالی نمی‌شود؛ آری دایره‌اش کوچک می‌شود، به‌جای این‌که هزار مجتهد داشته باشیم، دو سه نفر باقی می‌مانند؛ تضییق می‌شود، ولی از بین نمی‌رود.

    دوما به لحاظ تاریخی هم این گونه بوده است، شیخ طوسی در زمان خود در همه علوم جامعیت داشته، اصول دارد، روایت دارد، فقه دارد، تفسیر دارد و کلام دارد. شیخ صدوق براساس اخباری بودنش جامع بوده است. آیا فنی از فنون معارف دینی هست که علامه حلی نمی‌دانسته؟ در زمان ما مثال روشن آن امام خمینی است؛ فقه‌شان ضعیف است؟ اصولشان ضعیف است؟ فلسفه‌شان ضعیف است؟ عرفان‌شان ضعیف است؟ تفسیرشان ضعیف است؟ مبانی کلامی‌شان ضعیف است؟ مبانی سیاسی‌شان ضعیف است؟ می‌گویید امکان دارد ما هر پنجاه سال یک نفر بیشتر نداشته باشیم؟ بله، چه کسی گفته ما باید هر دو سال یک نفر داشته باشیم؟ اما مطمئن باشید اگر حوزه‌های علمیه به آن سمت برود در هر عصری ما ده‌ها نفر جامع خواهیم داشت، ولی حوزه‌های علمیه‌ی به آن سمت نرفته است، به سمت خواندن هفتاد سال کتاب طهارت و صلاة رفته‌اند، با این‌که بسیاری از مسائل آن را احتیاج ندارید. در کتاب الصلاة لازم نیست سی سال بمانید، چون در کتاب الصلاة هر چه باید گفته شود، گفته شده است، لذا می‌بینید هیچ چیز جدیدی در کتاب الصلاة ندارید. اگر صلاة شیخ طوسی را با صلاة آقای خویی مقایسه کنید، تنها مباحث فرضی اضافه شده که هیچ ثمره‌ای ندارد. لذا  در همین دهه‌های اخیر بسیاری مراجع به رحمت خدا رفته‌اند، مردم از مرجعی به مرجع دیگر عدول کردند، چقدر نمازشان عوض شد؟ چقدر از روزه‌شان عوض شد؟ چقدر از حج‌شان عوض شد؟ یکی از بزرگان داشت با من صحبت می‌کرد و گفت بر منهاج الصالحین آقای خویی من حاشیه زدم، سوال کردم بینکم و بین الله در مواردی که با آقای خویی اختلاف داشتید، حاشیه شما چند صفحه شد؟ گفت ده صفحه. یعنی دیگر چیزی باقی نمانده است؛ ولی در حوزه‌ها هنوز هفتاد سال می‌خواند، چون کلام، تفسیر، عرفان، اخلاق، سیاست و… مطرح نیست، باید وقتش را پر کند. نگاه کنید یک زمان کتاب الحج ما یک جلدی بوده، اکنون کتاب الحج بیست جلدی شده است، همان مسائل است و چیز دیگری هم نیست. دلیل آن هم این است اکنون ۱۵ تا ۲۰ مرجع وجود دارد، مقلدین وقتی وارد طواف و نماز می‌شوند چقدر اختلاف پیدا می‌کنند؟ بیش از دو درصد نیست، پس این مسائل دیگر تمام شده. آقایان وقت‌شان را در اموری می‌گذرانند که احتیاجی  به آن نیست.

    بنده معتقدم اگر افق حوزه را ما به سمت علوم دیگر سوق دهیم و مرجعیت را به سمت جامعیت سوق دهیم… آری دایره‌ آن خیلی تضییق می‌شود، دیگر کسی با خواندن مکاسب نمی‌گوید من مجتهد هستم، مثل این است کسی یک کتاب عمومی در طب بخواند بیاید بگوید استاد در کل معارف طب شده! حداقل معارف موجود در اصول کافی، فروع کافی، روضه‌ی کافی را باید بداند؛ معارف کتاب الحجة بحار را وارد باشد، این را نمی‌داند و می‌گوید من عالم دینم. شما عالم دینی هستید؟ می‌گوید عالم فقه است، طبق آن مبنایی که ما ثابت کردیم که علوم با همدیگر مرتبط‌اند و بعضی در بعضی دیگر تاثیر می‌گذارند، اگر این شخص بخواهد متخصص در فقه شود بدون علوم دیگر نمی‌شود، شاهد ان هم این است که ده‌ها قاعده کلامی و فلسفی در اجتهاد دخیل است.

    ما در بحث‌های خودمان در ۱۷ جلسه «الشروط العلمیه للمرجع الدینی» را بحث کردیم، همه‌ عناوین موجود در روایات معتبر و غیر معتبر را جمع کردیم، حتی یک مورد هم پیدا نکردیم که مقصود از فقه، فقه اصغر باشد؛ ولی چون ذهنیت حوزه به سمت فقه اصغر رفته، همه آیات و روایات را به سمت فقه اصغر منصرف کردند، «لَوَدِدْتُ‏ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا»(دوست دارم اصحاب من با تازیانه به سرشان بخورد تا تعليم فقه بكنند.)(۵) در دین هم ندارد، ذهن شما به سمت فقه اصغر رفت، با اینکه اصطلاح ائمه(ع) را باید از اصطلاح قرآن فهمید نه از اصطلاح حوزه‌های علمیه.

    سوال: با قطع نظر از علوم لازم برای مرجع، به نظر حضرتعالی یک فرد برای این‌که در فقه اصغر متخصّص بشود چند سال باید تلاش کند؟

    یک بار شخص می‌خواهد فیلسوف،‌ متکلم یا ادیب شود، در اینها  تخصص پیدا کند، این شخص هر چه فلسفه و منطق و یا کلام و یا ادبیات است باید بخواند. سی، چهل، پنجاه سال هم باید فلسفه، کلام و ادبیات بخواند. یک وقت شخص می‌خواهد فقط مبانی کلامی، فلسفی و ادبیات دخیل در استنباط احکام را بداند، بنده اعتقاد دارم اگر ضوابط منظم در حوزه باشد به روش درستی هم باشد ۱۵ سال تا ۲۰ سال عالم دین می‌شود، مرجع می‌شود، لکن بشرطها و شروطها، نه اینکه سالانه تنها صد درس بخواند و به گعده‌ها مشغول باشد و…

    سوال: آفت طولانی شدن این دوره‌های درسی چیست؟

    آفتش این است که مسائلی مطرح می‌گردد که محل ابتلا نیست و آنچه در شش سال درباره عقد فضولی مطرح می‌گردد، در سه ماه قابل طرح است. یکی از قوانین فکر انسانی این است که انسان دائم می‌خواهد فکر کند و نمی‌تواند بی‌فکر بماند، شما اگر ماده فکری را به او ندادید، او مدام تکرار می‌کند. چون نرفتند در معارف دین فکر کنند، دور خود مسائل فقه و اصول را پیچیدند؛ لذا ما گفتیم که اصول‌مان در حال تورم است.

    سوال: حضرتعالی افزون بر اشراف بر علوم دینی، چه شروط دیگری را در مرجعیت لازم می‌دانید؟

    از نظر علمی باید بین مقدمات قریبه و بعیده اجتهاد فرق گذاشت، تخصص در مقدمات بعیده امکان ندارد، مثلا علم اجتماع از مقدمات بعیده اجتهاد است، لغت شناسی از مقدمات بعیده است، تخصص در این امور لازم نیست، اما نسبت اموری که متن معارف دین را تشکیل می‌دهد مثل علم کلام، اخلاق و تفسیر مرجع باید به قدر احتیاج واقف بر آن باشد. اما خارج از مسائل علمی باید بین مسائل تفکیک کرد. یک وقت آقا می‌خواهد مفتی شود، شرایط مدیر بودن، شجاع بودن، واقف بودن بر شرایط زمان و مکان لازم نیست، چون ادعای مرجعیت نمی‌کند، ادعای افتا دارد؛ متاسفانه اکنون این دو مساله در حوزه‌های علمیه ما خلط شده است، هر مفتی را مرجع می‌دانند، با این که هیچ ملازمه‌ای با همدیگر ندارند، چون شرایط مرجعیت غیر از شرایط افتا است. همان‌گونه که ممکن است شخصی در یک کشور حقوقدان اعلم باشد، اما لازمه‌اش این نیست که آن شخص بتواند رئیس جمهور شود و صلاحیت اداره کشور را داشته باشد، چون کسی که می‌خواهد رئیس جمهور شود تنها عالم بودن او به قوانین کافی نیست، باید مدیر و مدبر نیز باشد. این خلطی است که اکنون در مرجعیت صورت گرفته است، هر کسی را که دیدند اعلم در فتواست گفتند صلاحیت مرجعیت را دارد، در حالی‌که هیچ ملازمه‌ای با همدیگر ندارد. لذا بنده در منهاج الصالحین گفتم در مقام فتوا، زن می‌تواند مفتی شود، تقلید از او نیز جایز است، اما نمی‌تواند مرجع بشود و روایات «رجل» نیز حتی به گفته آقای خوئی محمول علی الغالب است.

    سوال: براساس مبانی‌ که حضرتعالی فرمودید یک مرجع زمانی که این جامعیت را داشته باشد، می‌شود نائب امام زمان(عج)؟

    مسلما.

    ب) وظایف اجتماعی مرجعیت

    سوال: حال این مرجع که نائب امام زمان(عج) است چه وظایف اجتماعی دارد؟

    سوال بسیار خوبی است. پیامبر(ص) در زمان خود چند وظیفه داشتند:

    ۱) ابلاغ دین؛ ابلاغ دین به معنای وسیع کلمه.

    ۲) اقامه دین در حیات مردم؛ تفاوت ابلاغ دین و اقامه دین در این است که یک بار پیامبر احکام دین را به مردم ابلاغ می‌کند، مثلا به مردم اعلام می‌کنند که خداوند زکات را واجب کرده، نماز را واجب کرده است، جهاد ابتدایی را بر شما واجب کرده است. همه را ابلاغ می‌کند، وظیفه‌ پیامبر به عنوان مبلّغ تمام می‌شود. اما در اقامه دین پیامبر تنها به ابلاغ دین اکتفا نمی‌کنند، بلکه مردم را به انجام امور دینی ملزم می‌کنند. پیامبر در مدینه با تشکیل حکومت تنها اقدام به ابلاغ دین نکرد، بلکه اقامه دین کرد. لذا تعبیر قرآن «أَقَامُوا الصَّلَاةَ»(نماز را برپا دارند) است یعنی نماز باید اقامه شود در جامعه؛ در قرآن جایی گفته زکات واجب است و جایی گفته: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَة»(از اموال آنها صدقه‌ای(به‌عنوان زکات) بگیر)(توبه/۱۰۳). این «خذ من اموالهم» اقامه زکات در حیات مردم است. این وظیفه بدون داشتن نهادی به نام حکومت اجرا نمی‌شود وگرنه نمی‌توان اقامه دین نمود. اگر بخواهید «خذ من اموالهم صدقة» را اجرا کنید باید نیرو داشته باشید، حکومت داشته باشید، بیت المال باید باشد تا حقوق کارمندان پرداخت شود. اگر بخواهید حد را اقامه کنید باید نیروی نظامی داشته باشید، زیرا ممکن است شخص عشیره داشته باشد و بخواهند اعتراض کنند. بنابراین دو وظیفه اساسی پیامبر،‌ ابلاغ و اقامه دین یعنی تشکیل حکومت شد.

    پس از پیامبر(ص) در سقیفه اول و سپس در سقیفه دوم(شورای شش نفره) حکومت را از امیرالمومنین علی(علیه السلام) گرفتند؛ اما وظیفه ابلاغ را نتوانستند از ایشان بگیرند، هر چند مقداری محاصره کردند، اما امام هم‌چنان به وظیفه ابلاغ دین ادامه داد، ائمه پس از ایشان نیز این راه را ادامه دادند و در انجام وظیفه ابلاغ دین جان‌شان را دادند؛ لذا بنده معتقدم در مساله‌ ابلاغ هیچ تقیه‌ای از سوی ائمه(ع) صورت نگرفته است، تقیه معنای دیگری دارد که در جای خود باید آن را بحث کرد. حکومت را از ائمه گرفتند، اما در ابلاغ دین تقیه نداشتند، بله خیلی جاها اهمّ و مهم داشتند، بعضی مهم‌ها را بیان نمی‌کردند، اما برای اهم جانشان را هم می‌دادند، چون برای این مانده بودند و کار دیگری نداشتند، اگر نه اقامه و نه ابلاغ پس چه کار دیگری داشتند. پس چگونه این معارف به ما رسیده؟ بر چه اساسی دولت‌های بنی امیه و بنی عباس از ائمه می‌ترسیدند؟ حکومت و قدرت که نداشتند؟! چه داشتند؟ علم داشتند، و می‌دانستند ایشان ساکت نمی‌مانند، امکان دارد در یک قضیه‌ی کوچکی ساکت بمانند، ولی اصل دین را نمی‌گذارند منحرف بشود.

    حال ائمه‌ ما پس از امام حسین(علیه السلام) تنها به ابلاغ دین اکتفا کردند یا کارهای دیگر هم کردند؟

    بنده اعتقاد دارم ائمه‌ ما کارهای وسیع فرهنگی ـ اجتماعی را شروع کردند. می‌دانستند که نمی‌توانند کارهای سیاسی به دست بگیرند، راه بسته بود. چون بنی امیه حتی شخصی را که اسمش علی بود می‌کشتند، خیلی از انقلاب‌ها و نهضت‌های سیاسی بنی‌هاشم، از زید و هر کسی قیام کرد کارش را تمام کردند، پس راه به دست گرفتن حکومت بسته بود؛ ائمه هم به این سمت نرفتند چون می‌دانستند شرایط آماده نیست.

    حال اکتفا به حوزه علمیه نکردند، کارهای اجتماعی انجام دادند؛ یعنی به مردم فقیر رسیدگی کردند، از نظر فرهنگی ـ اعتقادی ایشان را تقویت کردند، در مقابل شبهات از آنان پاسداری کردند. این یک منظومه‌ی اجتماعی وسیعی است که ائمه‌ شروع کردند و این منظومه در حدود ۱۲۰-۱۳۰ سال جواب داد. بروید تاریخ را نگاه کنید وقتی امام حسین(علیه السلام) شهید شد، پس از آن کسی نمی‌توانست اسمش را علی بگذارد، اگر کسی اسمش علی بود به عُلَیّ تغییر داد، چون مورد مواخذه قرار می‌گرفت. این وضع شیعه بود تا می‌رسیم به زمان امام رضا(علیه السلام) در سال‌های ۱۸۰ تا ۲۰۰، شیعه به جایی رسید که مامون عباسی مجبور شد امام رضا(ع) را به عنوان ولی عهد تعیین کند، چون دید توان مقابله با شیعیان را ندارد مگر اینکه آنان را ساکت کند، امتیاز داد و امام را ولی عهد خود قرار داد، لذا انقلاب‌های علوی در زمان مامون شکل نگرفت. مورخین ما گفتند امام رضا(علیه السلام) تقیه کرد! تقیه‌ای در کار نبود، استراتژی امام بود که معارف اهل بیت(ع) را آنجا گسترش دهد.

    با تمام آن شرایط خفقان، چه کسانی شیعه را به آنجا رساندند؟ مسلما ائمه(ع)، آیا با کار سیاسی؟ فقط با کار تبلیغی؟ یا با تاسیس نهادهای وسیعی برای توسعه تشیع؟

    حال آنکه نمی‌تواند ولایت سیاسی ائمه را در زمان عصر غیبت کبری قبول کند، لااقل باید ملتزم به تاسیس نهادهای اجتماعی گردد که متاسفانه بسیاری از حوزه‌های ما از این امر عقب مانده‌اند.

    پیامد عدم ایفای وظیفه اجتماعی از سوی مرجعیت

    سوال: اگر فقیهی وظیفه اجتماعی خود را انجام ندهد به نظر حضرتعالی آیا شخص مذکور به عنوان نائب محسوب می‌شود؟

    چنین فقیهی اصلا نائب امام نیست، چون وظیفه‌اش را انجام نمی‌دهد. چون امام، فقیه را بشرطها و شروطها وکیل، نائب و حجت قرار داده است، نه این که فقط حوزه تشکیل دهد و شاگرد تربیت بکند، این یکی از وظایف او است. وی باید نهادهای اجتماعی ایتام، دانشگاه، موسسات فرهنگی، موسسات خدماتی و… ایجاد کند. می‌گوید من ولایت سیاسی ندارم، مهم نیست؛ می‌گوید برای من ثابت نشده ولایت سیاسی که خودشان داشته‌اند به من داده شده، مساله‌ای نیست؛ اما اگر این را قبول نکند، یقینا وظایف اجتماعی به او محول شده است، اگر قیام نکرد، یقینا صلاحیت مرجعیت ندارد.

    مشکلات فراروی ایفای وظیفه اجتماعی

    سوال: اکنون بسیاری از دولت‌های مدرن نهادهای اجتماعی را زیر نظر خود می‌گیرند و به مراجع اجازه مداخله نمی‌دهند، از این رو این عرصه هم مسدود است؟

    اگر آن نهادهای اجتماعی بوی سیاسی به خود نگیرد هیچ مخالفتی با آن نخواهد شد. مشکل اصلی آن است که نظام‌های سیاسی می‌ترسند شما این نهادهای اجتماعی را ناگهان تغییر جهت دهید و کار سیاسی‌ کنید وگرنه اکنون در بسیاری از کشورها مثل مالزی، پاکستان، هند و… اگر بخواهید نهادهای خدمات اجتماعی تاسیس کنید با آن مخالفت نمی‌کنند؛ بلکه در بعضی کشورها اگر موسسه خیریه تشکیل بدهید نه تنها از شما مالیات نمی‌گیرند، بلکه به شما کمک می‌کنند؛ ولی اگر بخواهید تغییر کاربری دهید مشکل پیش می‌آید.

    پس بنده معتقدم مرجعیت بسان مدیر یک مدرسه‌ است، اگر شما برای او پنج وظیفه تعریف کردید و مدیر به دوتای آن عمل کرد و به سه‌تای دیگر آن عمل نکرد،‌ چنین کسی صلاحیت اداره مدرسه را دارد یا ندارد؟! مرجعیتی که عمل به وظایفش نکند دیگر نائب نیست و مرجع هم نیست و آرای او هم نافذ نیست.

    ج) وحدت و یا تعدد مرجعیت

    سوال: با توجه به شرایط موجود،‌ حضرتعالی برای جهان تشیع مرجعیت واحد را شایسته و بایسته می‌دانید یا این تعدد مرجعیت را بیشتر مناسب می‌دانید؟

    بنده معتقدم ما باید یک نهادی داشته باشیم که مراجع متعدد در آن باشند، یعنی برای پاکستان مرجعی باشد، برای هندوستان مرجعی، برای ایران مرجعی؛ اما نه شورای مرجعیت، بلکه شورای سیاست‌گذاری برای کل جهان تشیع، تا بتوانند یکدیگر را تغذیه نمایند، چرا که مرجع هر کشور نسبت اوضاع و احوال آن کشور از دیگران شناخت بیشتری دارد.

    این از نظر اجتماعی است البته، چون از نظر سیاسی امکان ندارد، چون اگر بوی سیاسی داشت دیگر نمی‌گذارند باهم همکاری داشته باشند.

    لذا اکنون بنده ولایت اجتماعی را مطرح می‌نمایم؛ بنده برای فقیه جامع الشرایط قائل به ولایت سیاسی نیستم، مگر اینکه امت ایشان را برای ولایت سیاسی انتخاب نماید، مانند جمهوری اسلامی که خود مردم جمع شدند و گفتند ما نظام ولایت فقیه می‌خواهیم، امام نیز همین را فرمود که میزان رای ملت است. اما در افغانستان دیگر امکان ندارد، چون شما در اقلیت هستید؛ اما برای ولایت اجتماعی راه باز است. اگر می‌بینید برخی کشورها نسبت به مرجعیت شیعه حساس شده‌اند، چون بوی سیاسی به مشامشان رسیده.

    مرجع عربستان باید از عربستان باشد و بگوید نظام سیاسی محترم است، تا اینکه مردم نظام را تغییر دهند؛ شما نمی‌توانید شهروند عربستان باشید اما اوامر سیاسی‌تان را از نجف بگیرید، کما اینکه اکنون جمهوری اسلامی اجازه نمی‌دهد یهودیان و مسیحیان اوامر سیاسی‌شان را از جای دیگر بگیرند. شما وقتی شهروند یک کشور هستید مزایا و الزاماتی دارید و باید بر اساس قوانین آن کشور عمل کنید. اما اگر می‌خواهید کارهای خدماتی و فرهنگی در چارچوب مقررات کشور انجام دهید، آزاد هستید.

    بنابراین بنده معتقدم تعدد باید باشد، ولی این تعدد طوری نباشد که به تقابل و تضاد برسد. ما یک چیزی بگوییم، آنها چیز دیگری بگویند و خودمان با هم بجنگیم. این نیاز به سیاست‌گذاری کلی اجتماعی، سیاست‌گذاری کلی فرهنگی، سیاست‌گذاری کلی تربیتی و سیاست‌گذاری کلی اعتقادی دارد.

    اکنون ما ده‌ها شبکه شیعه داریم و هرکدام به گونه‌ای عمل می‌کنند و دیگری را تخریب می‌کنند، همه مراجع‌شان نیز در قم هستند، اما چون با هم همکاری ندارند، اختلافاتشان در شبکه‌ها هویدا می‌شود، سنی‌ها نیز همینطور هستند.

    اگر ما فکر استراتژیک داشتیم، مراجع کشورها را تقویت می‌کردیم. یعنی شما می‌خواهید برای افغانستان کار کنید، خیلی خوب به شما امکانات می‌دهیم و بروید آنجا نهادهای فرهنگی، خدماتی، تبلیغاتی و حوزه تشکیل بدهید، همه هم به شما رجوع کنند، چون همه می‌گوییم: «هو» نه «أنا».

    پی‌نوشت‌ها:

    ۱- کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۰۷.
    ۲- حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۴۰.
    ۳- کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۲.
    ۴- کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲.
    ۵- کلینی، الکافی، جلد۱، کتاب فضل علم، باب فرض العلم و وجوب طلبه والحثّ علیه، حدیث ۸.

    • تاریخ : 2015/05/14
    • تعداد مشاهده : 2837

  • ویدیوهای ویژه