بایگانی مقالات

  • نقش «روایات» در فهم «قرآن»

  • برخی از مخالفان و منتقدان دیدگاه های آیت الله حیدری – عمداً یا سهواً – چنین وانمود می کنند که ایشان از اساس منکر روایات است! در ادامه قصد داریم ببینیم این مطلب یا اتّهامی که عدّه ای به ایشان می زنند، واقعیت دارد یا ناشی از سوء فهم یا سوء غرض آنهاست؟!

    این اشکال از آنجا سرچشمه می گیرد که آیت الله حیدری چندین سال است که پروژه ای اصلاحی را تحت عنوان «اسلام محوریة القرآن» یا «الخروج من اسلام محوریة الحدیث، إلی اسلام محوریة القرآن» آغاز نموده و طی آن، جامعۀ علمی اعم از حوزوی و دانشگاهی و حتی مردم را به «اصل» قرار دادن قرآن در دین شناسی، و «فرع» دانستن روایات دعوت نموده اند.

    با توجه به مطلب فوق، باید گفت در اینجا دو مسأله مطرح است:

    مسألۀ اوّل: آیا محوریت قرآن، به معنای انکار مطلقِ روایات است؟!

    مسألۀ اوّل اینکه آیا آیت الله حیدری برای اینکه قرآن را به عنوان مرجع اصلی و اولیه برای شناخت دین قرار دهند، همه روایات را انکار می کنند یا برای احادیث هم در فرایند دین شناسی، سهم و نقش قائل اند؟!

    مسألۀ دوّم: نقش روایت در فهم قرآن چیست؟

    و مسألۀ دوّم این است که در صورت اعتقاد به ضرورت استفاده از روایات، ایشان چه نقش ها و کارکردهایی را برای احادیث در شناخت دین و فهم قرآن معتبر می دانند؟

    پاسخ به مسألۀ اوّل

    در پاسخ به مسألۀ اول باید گفت: آیت الله حیدری به هیچ وجه منکر روایات به طور مطلق و به نحو موجبۀ کلیه نیستند. لازمۀ شناخت آموزه های دینی بر اساس قرآن کریم و رجوع به آن در درجۀ اوّل، هرگز به معنای اسقاط اعتبار همۀ احادیث نیست! هیچ یک از مخالفین نمی توانند در آثار علامه حیدری (حفظه الله) مطلبی را پیدا کنند که در آن گفته شده باشند ما در شناخت اسلام، نیازی به روایات نداریم و قرآن برای ما کافی است!! اگر کسی یکچنین سخنی را در کتاب های آقای حیدری پیدا کرد، لطفاً به ما هم خبر بدهد! اتفاقاً با یک رجوع ساده به آثار ایشان، عکس این مطلب را شاهد خواهیم بود؛ یعنی اذعان به اهمیت روایات در فهم قرآن.

    برای اثبات این مدّعا، شواهد فراوانی در آثار آیت الله حیدری وجود دارد که ما در این جا از باب نمونه، به دو مورد از آنها اشاره می کنیم:

    مورد اوّل
    «اسلام تنها در قرآن کریم خلاصه نمی شود؛ زیرا در غیر این صورت، دیدگاه حسبنا کتاب الله صحیح خواهد بود… [در حالی که این سخن عمر، کاملاً باطل است!]. قرآن بدون روایت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) غیرقابل فهم خواهد بود؛ و به همین دلیل ما در کتاب های کلامی خود اثبات نموده ایم که کتاب و عترت، عِدل یکدیگرند و هرگز از هم جدا نمی شوند. بر این اساس، چنانچه کتاب را بدون سنّت دیدید، بدانید کتاب نیست! و چنانچه سنّت را بدون کتاب دیدید، بدانید سنّت نیست! و این به خاطر آن است که خود حدیث می¬فرماید: «کتاب و عترت، هرگز از هم جدا نمی¬شوند تا اینکه در حوض بر من وارد گردند». بنابراین هرگاه یکی از آن دو را بدون دیگری دیدیم، این به آن معناست که این دو از یکدیگر جدا شده¬اند که در این صورت، نه کتاب کتاب است، و نه سنّت سنت!» (الثابت و المتغير: في المعرفة الدينية، ص ۵۷ – ۶۳).

    مورد دوّم
    آیت الله حیدری در کتاب «اسلام محوریة القرآن: میزان تصحیح الموروث الروایی»، نظریۀ «قرآنیون» که قرآن را برای شناخت دین کافی می دانند و احادیث را از مطلقاً انکار می کنند، باطل می دانند: «از دیدگاه ما روشن است که این رویکردِ قرآنی محض، مخالف صریح حدیث ثقلین است که فرمان می دهد به تمسّک به کتاب خدای متعال و به کسی که کتاب الله را تبیین می کند؛ یعنی رسول اکرم (ص) و عترت طاهرۀ وی» (اسلام محوریة القرآن: میزان تصحیح الموروث الروایی»، ص ۲۶).

    بنابراین واضح است که قرآن محوری به معنای انکار همۀ روایات و بسنده کردن به قرآن به عنوان تنها منبع شناخت دین، از دیدگاه آیت الله حیدری مردود و نامعتبر است!

    پاسخ به مسألۀ دوّم
    پس از اینکه مشخص شد روایات در طول قرآن، یکی از دو رکن مهم دین شناسی محسوب می شوند، در پاسخ به این سؤال که احادیث چه نقشی در فرایند شناخت قرآن دارند؟، باید افزود از نظر آیت الله حیدری روایات نقش ها و کارکردهای متعدّدی دارند که در ادامه به دو نمونه از آنها اشاره می شود:

    نقش اوّل: بیان مصادیق و جزئیات آیات قرآن

    یکی از مهمترین نقش های روایات در فهم آیات قرآنی، «بیان مصادیق» آنهاست؛ چرا که قرآن کریم در اغلب موارد، قواعد عام و خطوط کلّی معارف دینی را مطرح می کند، و نه هۀ جزئیات و تفاصیل و مصادیق را:
    «بنابراین یکی از مهمترین نقش¬های روایت، بیان مصداق اصول کلّی قرآنی است، مثلاً وقتی قرآن کریم می¬فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»؛ یا اینکه: «يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ و یا می¬فرماید: «إِنَّما يُرِيدُ اَللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»، در همۀ این موارد، یک مطلب کلّی و عام مطرح شده است بدون اینکه به مصادیق خاصّ آنها اشاره شود. در این میان، نقش روایات، «بیان مصادیق» جزئی آیاتِ کلّیِ قرآن است؛ یعنی احادیث به ما می¬گویند که مصداق صادقین، اولی الأمر و اهل بیت، پیامبر اکرم، حضرت زهرا و ائمۀ دوازدگانه (سلام الله علیهم اجمعین) است و همین¬طور دربارۀ سایر آیات قرآن» (مطارحات فی الفکر والعقیدة/ مناقشة نظرية سهو النبي/ ج ۱).

    نقش دوّم: مصحّح فهم احتمالی ما از قرآن

    دوّمین نقشی که آیت الله حیدری برای روایات قائلند، کارکرد آنها در «تصحیح فهم و برداشت ما از آیات قرآنی» است.

    توضیح آنکه ما وقتی در فقه یا در هر علم دیگری، بحث قرآنی می کنیم و نهایتاً به یک برداشت خاص می رسیم، این فهم ما از آن آیات، اجتهادی و نظری است یا خیر؟ بله، قطعاً مبتنی بر نظر و تأمل و برداشت و اجتهاد ماست که طبعاً ممکن است صحیح باشد یا خطا. کسی نمی تواند ادّعا کند که هر برداشتی از آیات قرآن داشت، حقِّ مطلق و مطابق با لوح محفوظ است! حال مسأله این است که ما از کجا بفهمیم که برداشت و اجتهاد نظری ما از این آیاتِ مختلف قرآن، درست است یا نه؟! به عنوان نمونه، وقتی کسی آیات قرآن دربارۀ یک مسألۀ عقلی، مثل جسم بودن یا غیر جسمانی بودن خداوند متعال را بررسی می کند و از ظواهر آیاتی همچون «الرحمن علی العرش استوی» و «بل یداه مبسوطتان» و غیره، برداشت می کند که خداوند جسم است، در گام بعدی وقتی رجوع می کند به دلایل عقلی و می بیند که حکم قطعی – و نه ظنّی و احتمالیِ – عقل، بر عدم جسمانیت خداوند دلالت می کند، در این جا متوجه می شود که برداشت اولیۀ او از آیات قرآن اشتباه بوده است! البته این دلایل عقلی، قرآن را تأیید نمی کنند؛ چون قرآن بی نیاز از تأیید غیر است؛ بلکه فهم و برداشت ما از قرآن را تأیید می کنند. این مربوط بود که به بحث عقلی.

    اما سؤال دیگر این است که اگر ما در یک بحث نقلی، به برداشتی خاص از آیات قرآنی رسیدیم، از کجا می توانیم بفهمیم که آن مطلب را درست فهیده ایم یا نه؟! در این جاست که نقش روایات به عنوان «مصحّح فهم ما از آیات قرآنی» آشکار می شود؛ یعنی رجوع می کنیم به احادیث تا ببینیم آیا مجموع روایات، برداشت ما از آیات قرآنی در آن مسألۀ خاص را تأیید می کنند یا اینکه خلاف دیدگاه ما را نشان می دهند؟ در این جا ما اگر دیدیم روایات، برداشت ما را تأیید نمی کنند، باید برگردیم و فرایند تحقیق خود را مورد بازبینی و ارزیابی دقیق تر قرار دهیم.

    آیت الله حیدری این کارکرد روایات را در درس خارج فقه خود بیان نموده اند:
    «با تأسف شدید باید بگویم وقتی ما تصریح کردیم به نظریۀ محوریت قرآن، برخی گمان کردند ما نقش روایات را از اساس انکار نموده ایم! بعضی از طلاب عزیز هم سؤال کرده اند شما که بر محوریت قرآن در بحث های علمی و دینی تأکید می کنید، پس چرا به روایات استشهاد می کنید؟! آیا این بر خلاف روش شما نیست؟! در پاسخ باید بگویم: خیر! زیرا این احادیثی که بنده بدانها استناد کرده ام، برای تأیید قرآن نیستند! چرا که قرآن به خودی خود به هیچ چیزی نیاز ندارد و از نظر واقعی و خارجی، بر هر منبع دیگری در شناخت، حاکم و مقدّم است. بلکه این ما هستیم که برای تصحیح فهم خود از قرآن، به روایات نیاز داریم. پس روایات، فهم ما را از آیات قرآنی تقویت یا تضعیف می کنند، نه خود قرآن را!» (دروس خارج الفقه، بحوث في طهارة الإنسان، ج ۴۶).

    همچنین در جایی دیگر به طور صریح و واضح می فرمایند:
    «وقتی مثلاً شما به صد روایت بر خوردید که بر خلاف فهم تان از آیات قرآن بودند، این به معنای تقدّم دادن به آن روایات در مقایسه با قرآن نیست، بلکه معنایش این است که این روایات به شما کمک می کنند تا شکّ کنید در برداشت اولیۀ خودتان از قرآن که آیا صحیح بوده یا نه؟ حداقلش این است که شما وقتی روایات فراوانِ مخالف با برداشت خودتان از قرآن را مشاهده می کنید، احتمال می دهید که شاید اشتباه برداشت کرده اید و لذا باز می گردید به مقدمات استدلال خود تا ببینید در آنها خللی رخ داده است یا نه» (همان).

    خلاصه اینکه آیت الله حیدری به هیچ وجه نقش و کارکرد روایات در فهم دین و آیات قرآنی را انکار ننموده اند، بلکه با اصالت دادن به روایات و فرعی قلمداد کردن قرآن، و نیز عمل به احادیث به صورت حداکثری و سلیقه ای مخالفند؛ وگرنه در اصلِ ضرورتِ بهره گیری از روایات تردیدی ندارند، ولی برای استفاده از آنها و وارد ساختنشان در فرایند استنباط و تکوّن معرفت دینی، شرایط و ضوابط خاصّی را شرط می دانند. در همین راستا، برای روایات نقش های متعدّدی قائل اند که یکی از آنها نقش روایات در «تصحیح فهم» و برداشت اوّلیه و احتمالی ما از آیات قرآن است؛ به این صورت که اگر روایات برداشت اجتهادی و نظریِ ما را تأیید کردند، معلوم می شود فهم ما ازآن آیات قرآنی درست بوده است، و چنانچه با برداشت ما ناسازگار بودند، مشخّص می شود که ما اشتباه کرده ایم!

    تصویر صحیح رابطۀ قرآن و سنّت
    پس از توضیح مطالب فوق، شایسته است که به طور اجمالی اصل نظریۀ آیت الله حیدری در این زمینه را بر اساس بیان خودشان – و نه از دریچۀ برداشت و تفسیر دیگران! – جویا شویم. ایشان چکیدۀ دیدگاه خود را تحت عنوان «اصالت قرآن و فرعیّت حدیث (نظریة محوریة القرآن و مداریة السنة)» چنین بیان می کنند:

    «در این روش، مثلاً اگر قرار باشد بحث توحیدی مطرح شود، اول به قرآن رجوع می شود و کلیات موضوعِ مورد نظر بر اساس آیات قرآنی تبیین می گردد. البته اگر در آیات مورد بررسی، بحث عقلی مطرح شده باشد، ما نیز به تناسب موضوع، از تأمّلات عقلانی برای فهم آن بهره می بریم. بنده کتاب دو جلدی «التوحید» خودم را بر همین اساس نوشتم. در آنجا نگفتم دلیل عقلی این را می گوید و روایات هم مؤیّدند، بلکه شیوه ام به این شکل بود که اول دلیل قرآنی را مطرح نمودم و سپس دلایل عقلی و رواییِ مؤیّدِ مبانی قرآنی را هم ذکر کردم. به نظر بنده مطالبی که از امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغة آمده، بر همین شیوه استوار است. توحید مطرح شده در نهج البلاغة، توحید عَلَوی است که تمام مبانی آن در آیات قرآن ریشه دارد. نبوّت و امامت و معاد را هم با همین روش مورد بحث قرار می دهم.

    بنابراین در این منهج، تلاش می شود تا کلّ منظومۀ معارف دینی در درجۀ اول بر مبانی قرآنی استوار شوند و روایات تنها در صورتی مورد قبول قرار می گیرند که تعارضی با مبانی قرآنی نداشته باشند و یا اینکه بتوان ریشۀ آنها را در قرآن پیدا کرد. این همان پروژۀ بزرگ اصلاحی است که بنده سالهاست مشغول کار کردن بر روی آن هستم؛ یعنی همان نظریۀ «اسلام محوریة القرآن» در برابر «اسلام محوریة الحدیث». بر اساس مبانی رجالی و حدیثی بنده، حتّی اگر روایت متواتر هم با اصول و مبانی قرآنی در تنافی و تخالف باشد، باید آن را طرد کرد! حال آنکه قائلان به «اسلام حدیث»، اساسِ اندیشه و نظام فکری و عملی خود را، بر پایۀ روایات بنا نهاده اند؛ پیش آنکه به اندازۀ کافی در راستای انطباق آنها با مبانی و چارچوب های قرآنی تلاش و تحقیق نموده باشد.
    البته بنده بارها گفته ام که به هیچ وجه احادیث را از اساس انکار نمی کنم و در جای خود بسیار هم از آنها بهره می برم و هر کس به کتاب های بنده یک رجوع سطحی هم داشته باشد، این مسأله را به خوبی در می یابد، اما عرضۀ آنها به قرآن را – به منظور ارزیابی صحّت و سقم شان – بسیار جدّی می گیرم و تا زمانی که پس از تحقیق و تفحّص کافی، عدم تعارض روایات با خطوط کلّی قرآنی و یا وجود اصل و ریشۀ آنها در قرآن، برای بنده محرز نشود، عمل به آنها را جایز نمی دانم!» (مبحث روش فهم دین).

    همچنین در موضعی دیگر چنین آمده است:
    «قرآن، محور و منبع اصلی در همۀ معارف دینی است، بلکه منبع اول و آخر در شناخت دین می باشد و هیچ چیز دیگری در تشکیل و تأسیس قواعد و اصول کلّیِ جهان بینی دینی، نمی تواند در مقابل و عرض آن قرار بگیرد و نقش روایات و سنّت در این میان، یک نقش تبیینی است که در طول قرآن و در سایۀ آن جای می گیرد و این چیزی است که از خود آیات قرآن استفاده می شود: «وَأَنْزَلْنا إلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَيْهِم‏».

    (اسلام محوریة القرآن: میزان تصحیح الموروث الروایی»، ص ۲۹).

    • تاریخ : 2017/03/10
    • تعداد مشاهده : 2081

  • ویدیوهای ویژه