بایگانی مقالات

  • مبانى فكرى حضرت آيت الله العظمى سيد كمال حيدرى

  • نظر و برداشت و رویکرد و نظام معرفتی شما چیست؟

    اولا، از نظر روش، مرجعیت بنده دو اصل اساسی دارد؛ اول قرآن کریم، و دوم عقل.

    در اموری که عقل توانایی درک آنها را دارد، مرجعیت با عقل است؛ البته نه عقل فقهی و نه عقل اصولی و محدثی و اخباری و نه عقل کلامی و نه عقل فلسفی، پس کدام عقل؟ ان شاء الله در زمان مناسب این را توضیح خواهم داد.

    اما در اموری که عقل توانایی درک آنها را ندارد، و قرآن آنها را مطرح نموده، به قرآن کریم مراجعه می نماییم.

    در اموری که نه به قرآن ارتباط دارد و نه به عقل، چون مسائل تاریخی، به مسلمات و اصول اساسی تاریخی مراجعه می کنیم.

    در امور طبیعی که نه قرآن و نه عقل و نه تاریخ به آنها نپرداخته، به تجربه و علوم طبیعی قطعی مراجعه می کنیم و نه علوم احتمالی. این روش کلی بنده است و علمای بزرگ ما نیز این را ذکر کرده اند که به دو مورد از آنها اشاره می کنم:

    ۱. شیخ مفید در کتاب « تصحيح اعتقادات الإمامية»، صفحه ۱۴۹، این عبارت را آورده است: «هرگاه حدیثی مخالف قرآن یافتیم که با قرآن توافقی ندارد، آن را حذف کردیم، همچنین اگر حدیثی مخالف احکام عقل یافتیم، آن را حذف کردیم، زیرا عقل به نادرستی آن حکم می کند»، بنابرین اگر عقل آن را نادرست بداند، آن حدیث باطل است.

    ۲. شاگرد ایشان، شیخ طوسی، در کتاب «العدة في أصول الفقه»، جلد اول، ص۲۲۰، چنین گفته: «قرائنی که صحت محتوای اخباری که نیاز به علم ندارد را اثبات می کند، چهار مورد است: اول اینکه موافق ادله عقلی باشد، دوم اینکه مطابق نص قرآن باشد، چه خصوص قرآن و چه عموم آن و چه دلیل و چه فحوای قرآن» بنابرین حدیث را باید با توجه به قرآن کریم یا عقل بررسی کرد.

    بنابراین روش بنده بر اساس عقل و قرآن است، البته رابطه آنها طولی نیست که یکی بر دیگری مقدم باشد؛ آنچه قرآن به آن اشاره کرده قرآنی، و آنچه عقل به آن اشاره کرده عقلی است و هر کدام محدوده ی خاص به خود را دارند.

    دوما، از نظر رویکرد و فتواهای عقیدتی، بنده به توحیدِ قرآنی معتقدم. توحید قرآنی چیست؟ در زمان مناسب آن را توضیح خواهم داد، اکنون فقط فتواها را مطرح می کنم. بنده توحیدی که محدث آن را گفته است نمی پذیرم، چه محدث و روای شیعه باشد و چه سنی، توحید متکلم (کلامی) را نیز نمی پذیرم، چه معتزلی باشد و چه اشعری و چه امامی، همچنین آنچه فیلسوفان گفته اند را نیز نمی گویم، چه مشائی باشند و چه اشراقی و چه حکمت متعالی، سخنان عرفا با مشرب های مختلف را هم نمی پذیرم؛ چرا که توحید نزد عرفا به یک صورت است و نزد فلاسفه به یک صورت و نزد متکلمین به یک صورت و نزد محدثین به یک صورت دیگر. اما توحید ِ بنده، توحید قرآنی است.

    می پرسید همه را ذکر کردید، محدث و متکلم و فیلسوف و عارف، پس فقیه چه شد؟ پاسخ این است که در حقیقت موضوع توحید ارتباطی به فقیه ندارد، چرا که محدوده فعالیت فقیه در حلال و حرام است و اصلا تخصص وی این نیست که در مورد توحید سخن بگوید. فقیه باید در شریعت و فقه اصغر سخن بگوید و نه فقه اکبر، بنابراین اگر دیدید فقیهی در مورد فقه اکبر سخن می گوید، از او بپرسید که آیا تخصص و علم لازم را داری یا خیر؟ اگر ثابت شد که او در این زمینه نیز متخصص است، سخن بگوید، اما اگر تخصص ندارد، فتواها و نظرات او را به سینه دیوار بکوبید. اگر دیدید فقیهی علیه متکلمین یا فلاسفه یا عرفا فتوا صادر می کند، واقعا این از روی جهل صادر شده و نه از روی علم، زیرا فقیه به این امور علم ندارد؛ مگر اینکه ثابت شود او علاوه بر فقیه، متکلم و فیلسوف نیز هست، در آن صورت حق دارد بگوید که من به عنوان یک فقیه نظرم در فلان موضوع فلسفی چنان است.

    در مورد نبوت و امامت، بنده معتقد به انسانِ کاملِ قرآنی هستم. انسانِ کاملِ قرآنی به چه معناست؟ معتقدم که هیچ کتابی از کتاب خدا کامل تر نیست و بی تردید قرآن کریم کتابی برای عمل است و نه فقط برای نظریه پردازی، یعنی در زندگی انسان قابل اجراست و در غیر این صورت ارزشی نداشت.

    پرسش این است که مصداق خارجی این قرآن کیست؟ اگر بگوییم مصداق خارجی ندارد، بدین معناست که قرآن، یک ایده آل رویایی است که غیر قابل اجراست؛ اما اگر بگوییم وجود دارد، این سوال مطرح می شود که آن مصداق کیست؟ آن مصداق انسان کامل است؛ انسان کامل کیست؟ انسان کامل معصوم است. البته اکنون در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) صحبت می کنم و نه دیگر پیامبران، زیرا انسان کامل دارای مراتب مختلفی است و اکنون در مورد بالاترین مراتب آن صحبت می کنم. لذا به نظر من انسان کامل نه فراموش می کند و نه غفلت می کند و نه اشتباه می کند والخ، زیرا تمام این امور منافی مصداق قرآنی است. علاوه بر معنای قطعی حدیث ثقلین که فرمود: این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند؛ یعنی اگر انسان کامل لغزشی کند و یا فراموش نماید از قرآن جدا شده، بنابراین اگر معصوم نباشد از قرآن جدا می شود.

    دلیل اینکه من این موضوعات را مطرح می کنم چیست؟ می خواهم وسعت و قدرت تفکر امامیه را نشان دهم.

    در مورد معاد نیز به معاد قرآنی معتقدم، نه آن معادی که محدثین می گویند که جسمی است و نه معاد فیلسوفان که معاد روحانی است، بلکه به معاد قرآنی اعتقاد دارم.

    این نظریه و طرح فکری بنده، از نظر روش و رویکرد بود. هر کس که نکته و نظری دارد و در چارچوب و موازین باشد با آغوش باز از آن استقبال می کنم، چرا که قرآن کریم چنین گفته: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (بگو دليلتان را بياوريد اگر راست می گویيد) (نمل: ۶۴).

    *برگرفته از برنامه «مطارحات فی العقیدة» شبکه “الکوثر” ۱۱ رمضان المبارک ۱۴۳۴ – ۲۹ تیر ۱۳۹۲

    • تاریخ : 2013/09/05
    • تعداد مشاهده : 1866

  • ویدیوهای ویژه